داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ برو کنار نفتی نشی. نیما طیبی | بی قانون
✅ برو کنار نفتی نشی
نیما طیبی | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
چندین سال پیش وقتی خواستم انتخاب رشته کنم، دنبال یه رشتهای میگشتم که هم هزینه شیک خاویار رو بتونه تامین کنه. هم اسمش که بیاد لرزه بر اندام پدرزنهای ایرانزمین بیفته. دیدم چی بهتر از مهندسی نفت. هم نونم توی روغن سالسا میرقصه، هم به هر کی بگم نفت میخونم به احترام من کلاه از سر بر میداره.
بعد از ورود به دانشگاه، منتظر بودم همه ازم بپرسن که چی میخونم.
اولین بار این اتفاق توی تاکسی افتاد. منم شیشه رو دادم پایین. دستم رو از پنجره گذاشتم بیرون. سیگاری که وجود خارجی نداشت رو تکوندم. یه نیم نگاهی به غروب خورشید کردم. بعد از چند ثانیه سکوت، با صدای دو رگه به راننده گفتم: «نفت. مهندسی نفت». راننده چشمهاش گرد شد و ابروهاش رو داد بالا. در حال بالیدن به خودم بودم که گفت: «نفت؟ نفت هم مگه رشتهاس؟».
یه چند وقتی حس پسرهای فریبخورده و رها شده رو داشتم تا زمانی که با پسرخالهام که توی آلمانه حرف زدم. خیلی خوشحال شد که رشته اون رو انتخاب کردم. بهم گفت توی اروپا این رشته خیلی اهمیت داره. به غیر از آزمایشگاه و کلی خدمات، یه دفتر کار برای کارهای پژوهشی بهش دادن. من هم از دانشگاه خودمون پیگیر شدم که دفترم رو گرفتم. البته یه دفتر 40 برگ با طرح پالایش نفت. رسید هم امضا کردم که دوباره نرم چیزی بگیرم.
بعد از فارغالتحصیلی، به خودم گفتم دیگه چیزی که برای یه مهندس نفت زیاده، کار و همسر دلخواهه. کار که بود ولی گفتن هر موقع اون دکلی که گم شده رو پیدا کردیم خبرتون میکنیم. طفلکیها کلی هم عذرخواهی کردن. فقط یکم توی قسمت ازدواج محاسباتم اشتباه درومد. چون به این فکر نکرده بودم، به یه مهندس نفت بیکار، بیپول و بیخونه فحش هم نمیدن. ولی انصافا با احترام بیشتری پرتمون کردن بیرون.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon