داستانهای روزنامه طنز بی قانون
یکی از دیوانهها فریا د زد: «مسخره، مسخره، سیبیل بابات میچرخه» از اتفاقات هیچ نمیفهمیدم و بیشتر روی جوش و خروش بدموقع کلیههایم
یکی از دیوانهها فریا د زد: «مسخره، مسخره، سیبیل بابات میچرخه» از اتفاقات هیچ نمیفهمیدم و بیشتر روی جوش و خروش بدموقع کلیههایم متمرکز بودم. تند تند پلك زدم تا بلكم وضوح تصويرم بالا برود و بفهمم كسى كه دستش را به سمتم دراز كرده، چه كسى است. ولى قدرت تشخيصم كار نمى كرد. يك لحظه انگار سايه بود و لحظه ديگر قلچماق! ولى وقتى با هجوم هم اتاقى خرس گنده ام روبرو شدم بى توجه به ترسم از ارتفاع، عقب جهيدم و در يك لحظه همه چيز چپكى شد. باورش برايم سخت بود كه آن گنده بك لعنتى و نفرت انگيز هم باعث سقوطم بوده و هم ناجى ام و يك پايم را گرفته و دارد تايم مى دهد انگار كه يويو بازى مى كند. در همين تاب خوردن ها بود كه در پنجره طبقه پايين با دكتر فيس تو فيس شدم...
ادامه دارد...
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بیقانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
@bighanooon
@dastanbighanoon
#دیوانه_ها_در_نمیزنند