✅ چه کسی از هیدتوشی ناکاتا می‌ترسد؟. جابر حسین‌زاده | بى قانون. ‏ اول»

✅ چه کسی از هیدتوشی ناکاتا می‌ترسد؟
جابر حسين‌زاده | بى قانون
‏@bighanooon

«قسمت اول»
پانزده اسفند 1394
سفر بی‌سر و صدا و کم اهمیتِ هیات دون‌پایه ژاپنی به تهران اواخر سال 1394، مصادف شد با تصمیم غریب و هورمون‌محورِ هفت دخترِ دوازده ساله برای خودکشیِ جمعی از روی یکی از پل‌های عابر پیاده بزرگراه نیایش. دلیل خودکشیِ دخترها مثل دلیل هزاران خودکشی دسته‌جمعی دیگر، هیچ‌وقت کشف نشد. در واقع خودِ خودکشی هم اصلا انجام نشد و به جایش تبدیل شد به یک مراسمِ جلفِ خودنمایانه و غیر قابل توصیف روی همان پل عابر پیاده که تماشایش، بزرگ‌ترین تصادف زنجیره‌ای در تاریخِ مسیرِ غرب به شرقِ بزرگراه نیایش را خلق کرد. مسیر آن طرفی هم طبعا یکی از بزرگ‌ترین راه‌بندان‌هایش را تجربه می‌کرد. سی ونه خودرو با هم تصادف کردند که دوتایشان مربوط می‌شدند به هیات دون‌پایه ژاپنی.
« واتاشیتاچیها ایمانانیو سوبِکیدِس کا؟»
همین جمله به ظاهر ساده که انگار از دهان یک آدم فضایی بیرون آمده، عمقِ استیصال ژاپنی‌ها را در مصاف با شیردخترانِ دوازده ساله مدرسه مکان تربیت2 نشان می‌داد. تهران پا به ماهِ حوادثی شگفت انگیز و تاریخ‌ساز بود. تمام هشت نفرِ هیات ژاپنی طی تصمیمی متهورانه و پس از یک ساعت و نیم معطلی از ماشین‌ها پیاده شدند و لابلای ترافیک سنگین شروع کردند به دویدن و با آرنج‌هایشان آینه بغلِ ماشین‌ها را می‌زدند و با آن وجدان مثال زدنی و ذکاوت ذاتیِ ژاپنی‌شان برای صرفه‌جویی در وقت، هر پنج شش ماشین یکبار برمی‌گشتند و به عنوان عذرخواهی تعظیم می‌کردند و باز مثلِ چی می‌دویدند. دخترها از روی پل، مردهایِ کت و شلوار پوش را دیدند که لابلای ماشین‌‌ها می‌دوند و با مشاهده چند صد نفر آدم موبایل به دست و در حال فیلمبرداری، خردِ جمعی‌شان کمی جنبید و فهمیدند وقت فرار رسیده. یکی از وب‌سایت‌های طرفدار شهردارِ وقت تهران صبحِ فردا اسم دخترها را که اتفاقا همگی همنامِ ملکه‌های باستانی سرزمین پارس و سایر سرزمین‌ها بودند به این شرح فاش کرد: شاهتیرا، آخچیرا، آتیسازیا، آگراندیسمانیا، آبتوسیمانیا، آرماگدونیا و آخمیپا. دخترها در حالی که به خاطر این حجمِ جلب توجه سرخوشانه جیغ می‌زدند از پله‌های پل عابر پیاده دویدند پایین و توی کوچه‌های اطراف سعادت آباد خودشان را گم و گور کردند. ژاپنی‌ها بعد از خلاص شدن از تراکمِ ماشین‌ها در بزرگراه، همچنان به دویدن ادامه دادند و نرسیده به میدان شهران، انداختند توی رمپِ بزرگراه باکری جنوب و به خاطر شیبِ خیابان تندتر دویدند. کمتر از بیست و چهار ساعت بعد، همزمان با پخشِ جهانیِ تصویر کت و شلوار پوش‌های ژاپنی در اتوبان‌های تهران، اولین افشاگری در این مورد توسط یکی از شاهزادگانِ نیمه مست سعودی هنگام خروج از یکی از کازینوهای ماکائو انجام شد که خبر از قصدِ دولت شینزو آبه برای خرید کلاهک هسته‌ای از ایران می‌داد.
خبر تصادف زنجیره‌ای و راهبندان چند‌ساعته بزرگراه نیایش به سرعت در فضای خبری و مجازی پخش شد و مردم با نریشنی شل و وارفته، همراهِ تصاویر موبایلشان گزارش می‌دادند. تکان‌دهنده‌ترین گزارش مربوط به یکی از شهروند-خبرنگارانِ شبکه تلویزیونیِ حقِ‌تو می‌شد: « امرووووز پونزدهِ اسفند نود و چاهااااار، تعداد زیادی از مقامات دولتی، با کت و شلوار ریختن توی اتوبان نیایش . . . همونطور که می‌بینین . . . تمام آینه ماشین‌ها رو خرد کرررردن، هیچ کس هم پاسخگووو . . . نیست. هنوز هم دارن بین ماشین‌های مردمِ بیچاره می‌دون و با دست می‌زنن آینه بغل‌ها روووو می‌شکنن و باعث شدن مردم با هم تصادف کنن. مال من رو هم کج کردن ولی خوشبختاااانه . . . . نشکست. هیچ کس هم پاسخگووووو نیست. این گزارش رو برای شبکه . . . حقِ‌تو می‌گیرم»
هیات ژاپنی بعد از آنکه انداختند توی حکیم غرب و کلی مارپیچ رفتند و درحالیکه جانشان داشت درمی‌آمد، رسیدند به ورودی هتل المپیک. مسئول پذیرش هتل به زبان چینی و بعد تایلندی بهشان سلام کرد و آخر سر گفت: « هاو کن آی هِلپ یو سِر . . . ز . . . سِرز»
ادامه دارد . . .

🔻🔻🔻
#چه_کسی_از_هیده_توشی_ناکاتا_میترسد
👇👇👇
‏@bighanooon
@dastanbighanoon