داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ مثلِ کلهی زیدان توی صورتِ ماتراتزی!. مهرداد نعیمی | بی قانون
✅ مثلِ کلهی زیدان توی صورتِ ماتراتزی!
مهرداد نعیمی | بی قانون
@Bighanooon
@DastanBiGhanoon
1 . متنی که میخوانید واقعی است و در نوامبر سال 2002 در لندن اتفاق افتاده: مایکل، جوانی 19 ساله و بهشدت خوششانس بود. روزی که از سربازی معاف شد، ظاهرش دقیقا شبیهِ مردمِ آلمان در لحظهی فروپاشی دیوار برلین بود! بعد رفت و به استخدامِ شهرداری درآمد و رفتگر شد. همانطور که خیابانها را جارو میکشید به این فکر میکرد که نباید عاشقِ کسی شود چون یا جوابِ رد میشنید و یا ازدواج میکردند و دخترِ مردم که بدبخت شدهبود قیافهاش میشد عین لوئیس فیگو در آن روزی که کعبی صورتش را داغان کرد.
2 . مایکل حسابی جوانی میکرد. مثلا یکبار حین جارو کردن، تراول صد یورویی پیدا کرد و بعد در حالی که قیافهاش شدهبود شبیه کیم دائه جونگ (وقتی ناباورانه برندهی نوبلِ صلح شد)، رفت به سلامتیِ آن رفتگری که یک میلیارد پول را به صاحبش پس داد، یک پرس شیشلیک زد به بدن و زیر لب گفت: «پاینده باشی مرد!»
3 . خودِ من یکبار دیدم غمگین روی جدول نشسته و آتش روشن میکند. قیافهاش مثلِ روبرتو باجو بعد از خراب کردنِ پنالتی شدهبود. چند تا سیبزمینی و یک سیخ برداشتم و رفتم سراغش گفتم: «روزگار چطور میگذره مردِ زحمتکش؟» مایکل گفت: «چطور میخواد بگذره؟ با آشغالهایی مثلِ تو داره میگذره دیگه...» چند ثانیه عین سیامک انصاری به دوربین زُل زدم و بعد با قیافهای عینهو مورینیو در آن لحظه که بالوتلی بمحض ورود به زمین کارتِ قرمز گرفت، سیخ را برداشتم و به خانه برگشتم!
4 . بالاخره مایکل هم در کوزه افتاد و علاقهمند به دختری به نامِ صنم شد! یعنی جوری که مایکل، صنم را دوست داشت، براد پیت آنجلینا را (اونم در لحظهی جدایی از جنیفر آنیستون) دوست نداشت! مایکل و صنم دقیقا مثل گوزن و آهو بهم میآمدند... اما صنم حاضر نشد با مایکل ازدواج کند و خیلی زود خبر رسید که نامزدِ شخصِ دیگری شده! مایکل نمیتوانست بیخیالِ صنم شود. هر روز برایش پیغامی میفرستاد. حتی یکبار رفت زیرِ پستِ تولدِ خواهرِ صنم (ثنا) چنین پیامِ تبریکی نوشت: «تولدت مبارک ای خوشمزهترین نونِ زیر کباب!» قیافهی صنم شد مثلِ فردوسیپور در آن لحظه که گفت: «الان چه وقتِ چیپ زدنه آقای گلمحمدی؟»
5 . ثنا بهشکل ابلهانهای عاشقِ مایکل شدهبود. میخواست به مایکل ابراز علاقه کند که خبر رسید مایکل در یک قرعهکشی برندهی چهل میلیارد تومان پول شده! مایکل آنقدر خوشحال بود که قیافهاش شدهبود عینِ حمید استیلی بعد از گلش به آمریکا! او که هنوز خیلی صنم را دوست داشت، دوباره به او پیشنهادِ ازدواج داد!
6 . صنم دوباره به مایکل جوابِ رد داد. گفت نمیتواند دلِ نامزدش را بشکند. مایکل خیلی عصبانی شد. یعنی هنوز هم هر وقت یادِ نامزدِ صنم میافتد، قیافهاش میشود مثل زیدان در آن لحظه که با کله رفت توی صورتِ ماتراتزی! چند وقت بعد ثنا به او پیشنهادِ ازدواج داد و مایکل قبول نکرد و گفت: «تو منو بخاطر پولم میخوای نه خودم!»
7 . مایکل به خوشگذرانی روی آورد و تمام وقتش را به قمار و موادِ مخدرِ و سایر تفریحاتِ ناسالم میگذراند. تصمیم گرفتهبود در تمام خیابانهایی که روزی جارویشان زدهبود، عشق و حال کند. قیافهاش در مدتِ کوتاهی شبیهِ مارادونای اواخرِ دههی نود میلادی شد! معمولا در شرطبندیها خوششانس بود و برنده میشد. هر روز توی اینستاگرام از این پستها میگذاشت که: «آینده رو خودت بساز» یکی نبود بگوید «خب بیشرف مگه خودت نونِ بازوت رو خوردی آخه؟».... یا مینوشت: «شاد بودن تنها انتقامی است که میتوان از دنیا گرفت!» مردک الاغ... چه انتقامی؟ همین دنیا اونهمه پولِ مفت ریخت به پات. بیا انتقام هم بگیر.... اوزگل... یعنی هر وقت یادِ این پستهایش میافتم، قیافهام میشود شبیهِ میشائیل بالاک وقتی داور در بازی بین چلسی و بارسلونا، هشت موقعیتِ پنالتیِ صد درصدشان را نگرفت!
8 . مایکل روز به روز پولدارتر و مغرورتر و مشهورتر میشد تا اینکه یک شب ناگهان تمام ثروتش را در کمتر از نیمساعت باخت. یعنی حتی یک متکا هم برایش نماند. قیافهاش شدهبود عینِ شیث رضایی در آن روزِ خاص! مدتی بعد ثنا عینهو کتایون ریاحی در سریال یوسف آمد و دوباره به مایکل پیشنهاد ازدواج داد و گفت: «این بار که دیگه بخاطر پولت نیست. هوم؟» مایکل ریشش را خاراند و گفت: «از آدمی که منو بخاطر خودم میخواد باید ترسید. از من ابلهتر کیو میشناسی که اینهمه پول به باد داده باشه؟»
9 . این ازدواج سر نگرفت و مایکل هم دوباره به