داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ سه و پونصد ندادم که بخوابی!. شهاب صفاری | بی قانون.. اراک
✅ سه و پونصد ندادم که بخوابی!
شهاب صفاری | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
قم اراک. قم. قم اراک.
روی پله اول اتوبوس ایستاده بود و کلهاش را بیرون گرفته بود. در آنِ واحد صدایش را از تُن صدای یک گام بالاتر از محسن چاوشیِ با دستگاه، به تن صدای یک گام پایین تر از مازیار فلاحیِ بدون دستگاه تغییر داد و شروع کرد به داد زدنِ اسم شهرها.
داد زدنش که تمام شد، از پله ها بالا آمد و وسط اتوبوس ایستاد. طبق عادت کمک رانندگیاش، شروع کرد به صحبت با مسافران. با همان تن صدای یک گام بالاتر از محسن چاوشی، گفت: آقایون خانوما. اتوبوس کلا دو تا در بیشتر نداره. یه دَر در عقب، یه دَر در جلو. مثل هواپیما هم نیست که ماسک اکسیژن داشته باشه! خودتون حواستون باشد.
من هم سرخوش بودم از اینکه برای اولین بار صندلی اول نشستهام. نگاهم به کمک راننده افتاد که کنترل تلویزیون را به دست داشت. تلویزیون را روشن کرد و از پله ها پایین رفت و دوباره شروع به داد زدن کرد.
کارش تمام شد و برگشت به اتوبوس. آگهیهای قبل فیلم تمام شده بود و تیتراژ فیلم شروع شد. قیمت بازیگران این فیلم را که جمع میکردی، نزدیک به بودجه ساخت ترمیناتور2 میشد، ولی انگار چیزی در حدود هاتینگا و پاتینگا در سرزمین عجایب ساخته بودند. علی و الناز و سحر و محمدرضا و... دانه دانه آمدند و دسته به دسته با لباس های گُل گلی و ماشینهای گران قیمت، در جزیره کیش، کنار هم نشستند.
کمک راننده را صدا کردم. گفتم: داداش میشه اینو عوض کنی؟ درسته گشت2 و نهنگ عنبر رو23 بار تاحالا دیدم، ولی تحملش برای بار 24 ام خیلی بهتر از این فیلمای زرد و شونه تخم مرغیه!
حس کردم لب هایش را گاز گرفت. چون فقط سبیلهایش کمی تکان خورد و گونههایش کمی جمع شد و بالا رفت. بعد با همان صدای محسن چاوشی طور گفت: داداش یعنی چی؟ بهترین فیلم سوپرمارکت رو گرفتم. جدید جدیده. هنوز بازیگراش از کیش برنگشتن. نزن این حرفو دیگه. بخواب ببینش!
به بقیه مسافرها نگاه کردم تا ببینم حالتشان چطور است که دیدم تا انتهای اتوبوس، همه صندلیها را خوابانده و از تماشای فیلم لذت میبرند. خلاصه هندزفری را درگوشم کردم و سعی کردم به چیزهای مثبت فکر کنم. مثلا اینکه اتفاقا وجود این فیلمها خیلی هم خوب است! اصلا صنعت سینما که می گویند همین است. تا کی باید سینمای سیاه و پایان باز داشته باشیم؟ چقدر اصغر؟ این مردم چه گناهی کردند؟
چشم هایم را بسته بودم و داشتم از موزیک لذت میبردم. یک دفعه صدای موزیک قطع شد. انگار کسی هندزفری را از گوشم کشید.
- داداش هندزفری گذاشتی؟ سه و پونصد پول ندادم اینو بخرم واسه تو پخش کنم که واسه من چشاتو ببندی و هندزفری بذاری!
و بعد با اشاره دو انگشتش به چشمهای خودش و بعد به چشمهای من، به من فهماند که حواسم بهت هست. حواست باشه!
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon