داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ تکه و پارههای قهرمان و عاشقپیشهام. عابد کریمی | بی قانون.. و رسوم روزگار عوض شده است
✅ تکه و پارههای قهرمان و عاشقپیشهام
عابد کریمی | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
رسم و رسوم روزگار عوض شده است. هنر امروز با هنر دیروز متفاوت و مرام و معرفت مردم تغییرات عمدهای داشته است. مهمتر از همه بقا و زندگی در دنیای امروز بوده که جادههای تازهای را رو به زندگی مدرن گشوده است. این روزها اگر آدمی عجیب و چرت و پرتاندیش باشیم، بیشتر مورد لطف قرار میگیریم. یعنی شما میتوانید ورزشکار باشید و روحیه ورزشکاری نداشته باشید یا اینکه خواننده باشید و به جای اشعار فاخر و موسیقی دستگاهی، ترانه جینگیلی فینگیلی بخوانید و محبوبیت و فالوئر میلیونی داشته باشید. در هر صورت هر چیزی برعکس و وارونهاش مد شده است.
در این شرایط، یا باید همرنگ جماعت باشید یا مانند من و خیلی از همنوعان بنده راه و رسم غلط را انتخاب کنید. خود من یک عمر ادعای فرهیختگی و ادیب بودن را به رخ دیگران کشیدم. همیشه تلاش میکردم خودم را یک انسان بزرگ بدانم که حقوقش پایمال شده است. اما خدا و خودم همیشه میدانستيم هیچ چیزی نیستم. یعنی نه اینکه هیچی نیستما... بلکه انگار جامعه سعی میکند به من ثابت کند که هیچ چیز نیستم و نخواهم شد. گویا تمام عالم و زمین و زمان دست به دست هم دادهاند تا عدم موفقیت بنده در زندگی را تمام و کمال به حقیقت بپیوندانند. درست است در مباحث فرهنگی و ادبی چهچه و بهبه جمع فرهیختگان را در میآورم اما بعدش با خودم میگویم: حالا که چی؟! این اراجیفی که به هم بافتی یعنی که چه؟! وقتی به نان شب محتاجی و توان مالی رفتن به یک کافیشاپ لعنتی با دختر گلفروش چهارراه را هم نداری، چی زرت و پرت میکنی!
خلاصه بگویم، من هم آدمم، انسانم، دلم ثروت، شهرت، سفر فرنگ، آبرو، نان، آب و... میخواهد. عمرم را کتاب خواندم و نوشتم و شعر گفتم و به خیال خودم آدم حسابی و حامی حقوق کودکان بودم. مدتها برای شادی و خنداندن بچههای گروه سنی الف، ب، ج و... اتل متل توتوله/ گاو حسن چجوره... خواندم و رقصیدم. اما همه اینها از نظر من هنر و فرهیختگی و از نظر اطرافیان مسخرگی، لودگی و دلقکبازی است. در کل ما هنرمندان به دو گروه عمده تقسیم میشویم: مطرب و دلقک و خل و چل. البته خل و چل گروه سوم محسوب نمیشود زیرا از زمان شیپورمیرزا همه هنرمندان زیرگروه خل و چل محسوب شده و میشوند.
متاسفانه برای فرار از این نکبت مکرر، همیشه خودم را با افراد موفق و مشهور مقایسه کردهام. هرچند ترجیح میدهم مانند هنرمندنماها نباشم اما گاهی در تخیلاتم خودم را با قهرمانان ورزشی مقایسه میکردم. چه رویایی بهتر از اینکه یک ورزشکار باشی و با یک لایی زدن چند میلیارد گرانتر بشوی؟! اما خودم بهتر از همه میدانم که ظاهر ورزشکاری ندارم. به جز یک سر و گردن، یک هیکل تمام هم از سبکترین ورزشکار عالم بشریت کم دارم. قدیمترها آرزو میکردم قهرمان المپیک بشوم و یک دختر تمام عیار پولپرست و عاشق شهرت میآمد زندگیام را عاشقانه میکرد. اما از روزی این آرزو را از سرم بیرون کردم که ترسیدم نکند بازهم بیعرضهترین باشم. تازه روز به روز هم دارم پیرتر میشوم. ظاهرا که روی هیچ چیز ما نمیشود حساب باز کرد. اگر خودمان را تکه و پاره هم بکنیم، بازهم معلوم نیست چه بر سرمان خواهد آمد.
در کل روزگار هر روز دارد عوضتر و عوضیتر میشود و این چیزهاست که همه آرزوهای لعنتی ما را به گند میکشد. تا به حال که در نکبت و فقر ادیبانه و توهم فرهیختگی با حسرت سرکردهایم، تا ببینیم روزگار چقدر گنجایش عوضتر شدن دارد. به قول شاعر:
صدپاره شوم اگر بخواهی من را
تقدیم کنم جان و دل و سر، تن را
هرچند که بیارز، دلار و سکّه بیشک
عاشق نشوی تو این منِ بیزن را
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon