چه کسی از هیدتوشی ناکاتا می‌ترسد؟. جابر حسین‌زاده | بى قانون. ‏ سوم …

چه کسی از هیدتوشی ناکاتا می‌ترسد؟
جابر حسين‌زاده | بى قانون
‏@bighanooon

قسمت سوم




یازده دی‌ماه 1394 تا پانزده اسفند 1394 خانه پدریِ آتیسازیا، یکی از آن هفت دختری که قرار بود مثل نهنگ‌ها بروند شوآف کنند و خودکشی دست‌جمعی راه بیندازند وسط اتوبان نیایش، منزل مهندسِ تجربیِ قالتاقِ تراکم‌بازی بود که می‌دانست دخترِ ملنگش بالاخره روی دستش می‌مانَد و برای همین لیستِ آن دسته از شهرداران و معاونان شهرسازی مناطق بیست و دوگانه تهران که پسر دوازده تا شانزده ساله توی خانه داشتند را سال به سال به روز می‌کرد. مهندس تجربی که توانایی خارق‌العاده‌‌ای در گرفتن اضافه اشکوب برای ساخت خانه‌های جدیدش داشت و می‌توانست دو طرفِ یک کوچه بن‌بست با عرض پنج متر را پر کند از برج‌های بیست و دو طبقه، به تازگی قراردادِ بازسازی بخش قدیمی هتل المپیک را به صورت دست‌دوم از یک شرکت پیمانکارِ عملا ورشکسته گرفته بود. مهمان ویژه یکی از رویال‌سوئیت‌های طبقه آخر هتل، کسی نبود به جز ستاره پیشین تیم ملی فوتبال ژاپن، هیدتوشی ناکاتا که یک سمند مدل هشتاد و سه فنی سالم گلگیر رنگ فقط مصرف کننده خریده بود و روزها ول می‌گشت توی تهران دنبال برادر ناتنی‌اش.

با پیچیدن زمزمه‌های تغییر مدیریت هتل، مهندس تجربی به حکمِ غریزه یک روز صبح زود با چند کارگر و کلنگ و دیلم راهی هتل شد و از راهروی طبقه آخر شروع کرد به تخریب تا کار را زخمی کرده باشد. تهران پا به ماهِ حوادثی غریب و تاریخ‌ساز بود، هتل المپیک هم همین‌طور. تا مدیر و کارکنان هتل برسند طبقه آخر و کارگرها را خلع سلاح کنند و مهمان‌های وحشت‌زده را بچپانند توی اتاق‌های‌شان، ناکاتا برق خاصِ چشم‌های مهندس تجربی را دید. برقی که بعدها فهمید برقِ کلاهبرداری است. ناکاتا با پیژامه ایستاده بود وسط راهرو و نگاهش قفل شده بود در نگاه مهندس. صدایی توی گوشش می‌گفت این خودش است، کسی که اولین بار خبرِ داشتن یک برادر ناتنی را برایش ایمیل کرده. ناکاتا طی پرواز طولانی از توکیو تا دوحه و هفت-هشت ساعت معطلی در فرودگاه و آخر سر پرواز تا تهران، از سر بیکاری کتاب یکی از آیین‌های تلفیقیِ خرافه‌محورِ راستِ کار انسانِ سرگشته عصر تکنولوژی را ورق زده بود و قبل از بستن کمربندها به خاطر کم کردن ارتفاع براي فرود در فرودگاه تهران تصمیم گرفته بود از پیروانِ این آیین شود. یکی از تعالیم آیین این بود: «آنچه می‌‌خواهی ببینی روبه‌رویت ایستاده» ناکاتا به مهندس زل زده بود و مهندس هم ژاپنیِ هاج و واجی را می‌دید که می‌شد مثل مرغ تخم طلا ازش پول درآورد.

هم‌زمان با این وقایع، هیات ژاپنی که نَسَب یکی‌شان شاید به زنی معلوم الحال در شهر اوزاکا* می‌رسید؛ با پرداخت رشوه به مسئول پذیرش هتل لیست مهمانان ساکن را گرفتند و وقتی نتوانستند هیدتوشی را پیدا کنند حدس زدند احتمالا با اسمی جعلی‌ در هتل پذیرش شده باشد. تهران هنوز هم آبستن حوادثی شگفت‌انگیز بود. دوران آبستنیِ تهران ممکن است مثل فیل حدود دوسال طول بکشد. ژاپنی‌ها ده روز تمام کشیک دادند و تمام سوراخ سنبه‌های هتل را گشتند و درست روز چهارشنبه‌سوری بود که فهمیدند به جای هتل المپیک، آمده‌اند به هتلی با همان شکل و شمایل که چینی‌ها فقط ظرف چهار روز ساخته بودند به نام هتل اُپَلمیک. نمی‌توانستند زمان را بیشتر از این از دست بدهند. ماموریت خطیر و اضافه‌بارِ مسئولیتِ تمام ملت کهنِ نیپون بر دوششان بود. کمتر از یک ماه فرصت داشتند اسطوره فوتبال ژاپن را برگردانند و جلوی فاجعه‌ای عظیم را بگیرند.

ادامه دارد . . .

* اوزاکا یا اوساکا سومین شهر بزرگ ژاپن است که پس از بمباران اتمی هیروشیما، از سوی پرزیدنت هری ترومن کاندیدای دریافت دومین بمب اتمی شد ولی با نُنربازیِ ژنرال جورج مارشال که ترجیح می‌داد به دلایل کاملا شخصی بمب را روی شهر کوکورا بیندازد ماجرا به سنگ-کاغذ-قیچی کشیده شد و ژنرال با تقلب در مرحله حساسِ کاغذ، حق‌کشی کرد و توانست قرعه را به نام کوکورا بیندازد. اما در آخر وقتی قرار شد به دلیل شرایط نامناسبِ جوی عملیات لغو گردد، آقایانِ نوابغ تصمیم گرفتند به جای برگرداندن بمب به پایگاه یا رها سازی‌اش در دریا، همین‌طوری سر راه ولش کنند روی شهری، روستایی جایی که از شانس خورد به ناگازاکی. شاعر شهیر ژاپن، میتسو کوبایاشی، هایکوی مشهوری در وصف اوزاکا سروده: « اوزاکا... اوزاکااااا، دو نفر! اوزاکاااا... ».
🔻🔻🔻
روزنامه‌ی طنز بی‌قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
‏@bighanooon
‏@dastanbighanoon