داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ گیر و گور. علیرضا کاردار | بی قانون
✅ گیر و گور
علیرضا کاردار | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
«نیریش و میل» چیز خارقالعادهای نیست، همان لیموشیرین است که برعکس شده. لیموشیرین اول شیرین است و به مرور تلخ میشود، ولی «نیریش و میل» زن و شوهری هستند که اولش تلخند و آخرش شیرین.
«نیریش» بی مقدمه گفت: «پاشو بریم سینما!» هرچند برای سینما رفتن مقدمه لازم نبود، فقط اراده میخواست و پول و البته فیلمی که دستکم بعد از دیدنش فک و فامیل فیلمساز و خودت را فحش ندهی. «میل» گفت: «تو هم حوصله داری...» نیریش چنان نگاهش کرد که ادامه حرفش را بلافاصله تغییر داد: «...من برم یه دوش بگیرم که بعدش بریم؟ یا حوصله نداری؟!» نیریش نیشخندی زد و گفت: «نه حوصلهاش رو ندارم که یک ساعت منتظرت بمونم!» میل از لحن آرام نیریش سوءاستفاده کرد و گفت: «حالا چه فیلمی بریم؟» نیریش که توقع این کوتاه آمدن از موضع را نداشت گفت: «بذار سایتش رو چک کنم...» گوشیاش را برداشت و چند صفحه بالا و پایین کرد و به سمت میل گرفت و گفت: «این خوبه؟» میل چهره در هم کشید و گفت: «خودت همیشه میگی این یارو همه فیلمهاش رو یه جور بازی میکنه. با اون تیپ چرکش یا معتاده، یا روانی. وقتی هم نقش معمولی بازی میکنه اون قدر بغض میکنه و اشک تو چشمهاش جمع میکنه که آدم میخواد با لگد بزنه پس کلهاش تا چشمهاش تخلیه بشه!» نیریش برخلاف میلش دید حق با میل است. صفحه را پایینتر برد و دوباره به میل نشان داد. میل گفت: «اینم که همه کوبیدنش، بچهها هم میگفتن مزخرفه. اون یکی زیریش بد نیست ولی حیف از رو پرده کشیدنش پایین، نذاشتن عرقش خشک بشه!»
نیریش یک فیلم دیگر را نشانش داد. میل گفت: «این بد نیست، ولی مصاحبه کارگردانش رو که دیدم میگفت فیلم من بهترین فیلم تاریخه و هرکی نبینه ضرر کرده. انگار از دماغ فیل افتاده یارو، ولی بازم خودت میدونی!» این جمله آخرش همان جمله جادویی بود که در این سالها زندگی مشترک یاد گرفته بود. نیریش گوشی را کنار گذاشت و گفت: «گفتی فیل، اصلا پاشو بریم باغ وحش!» میل چشمهایش را گرد کرد و گفت: «خوبه نگفتم انگار آسمون سوراخ شده و کارگردانه افتاده پایین که تو هوس کنی بریم فضا سوراخ آسمون رو ببینی!» نیریش خندهاش گرفت و گفت: «حوصلهام سر رفته، میدونی چند وقته منو نبردی باغ وحش؟» میل خندید و گفت: «زنهای مردم به شوهراشون میگن میدونی چند وقته منو خارج نبردی یا برام طلا نخریدی، خانوم ما هم هوس باغ وحش میکنه!» نیریش گفت: «آدم عاقل باید چیزی هوس کنه که یه درصد امکان بده بهش برسه! من به دیدن همین فیل و شغال و سگ و خر باغ وحش هم راضیام.» میل گفت: «آخ گفتی خر... یاد گورخرهای بینوا افتادم. فهمیدی از اون ده تایی که زنده گیری کرده بودن و پنج تاشون مرده گیری شده بودن، پنج تای بقیه هم تو این گیر و دار در باز بوده فرار کردن...» نیریش بیخیال از جایش بلند شد و گفت: «اونا هم رفتن از دست شوهراشون هاراگیری کنن! میوه بیارم پوست میکنی یا برای اینم یه گیری میدی که مجبور بشم خودم پوست کنم؟»
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon