داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ داستانهای باورنکردنی: روح خبیث زیر شیروانی. حسام حیدری | بی قانون
✅ داستانهای باورنکردنی: روح خبیث زیر شیروانی
حسام حیدری | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
مواجه شدن با یک روح خشمگین، اتفاق عجیب و ترسناکی است. به خصوص اگر همان موقع با دوستت هم دعوا کرده باشی و حوصله دیدن ریخت روح را نداشته باشی. ارواح خبیثِ ترسناک که به آزار رساندن انسانها عادت دارند؛ همیشه همه جا حضور دارند و مثل گاو سرشان را پایین میاندازند و هرجا که دوست داشتند ظاهر میشوند. داستان این هفته برای خانواده مککورکی اتفاق افتاده است. فامیلی آنها در اصل چیز دیگری بوده اما چون بر اثر اتفاقات عجیبی که در خانهشان میافتاده مرتب کرک و پرشان میریخته به این نام معروف شدند.
خانواده مککورکی وقتی به وجود یک روح در خانهشان شک کردند که حس کردند صداهای عجیبی از زیرشیروانی خانه به گوش میرسد اما بعد از این که یادشان افتاد خانهشان شیروانی نیست و در آن قسمت از اروپا سقف خانهها را شیبدار نمیسازند، مشکلاتشان تا حد زیادی حل شد. رفت و آمد روح سرگردان به خانه آنها از اواخر اسفند شروع شده و تا سیزدهبهدر ادامه پیدا میکرد و در این فاصله روح حسابی چتر خود را باز کرده و جلو تلویزیون لش میکرد و کلاهقرمزی نگاه میکرد.
اما ماجرای ترسناک زمانی اتفاق افتاد که شبحی نامريی، پسر دو ساله خانواده به نام جیمی را نیمه شب از خواب بیدار میکرد و کشانکشان تا آشپزخانه میبرد تا جای آجیلهای عید را به او نشان دهد. اثرات گازگرفتگی و خراشیدگی روی بدن جیمی کاملا مشخص بود و او از روی تختش در اتاق خواب غیب میشد و یکدفعه در کابینت یا بالای یخچال ظاهر میشد. مادر جیمی که از این اتفاقات به شدت وحشت کرده بود، بعد از دیدن پسرش در کابینت در حالی که از ترس به خود میپیچید میگفت: «توله سگ باز اون بالا چیکار میکنی؟ خدا بگم ذلیلت کنه» و با مشت به سینهاش میکوبید.
این اتفاقات ادامه داشت. وسایل خانه مرتب جابهجا میشد و یک سری چیزها گم میشد. روح که گویا طراحی داخلی خوانده بود و به تغییر دکوراسیون علاقه داشت؛ مرتب جای اثاث خانه را عوض میکرد. حتی خودش اینترنتی یک دست راحتی سفارش داده بود که رنگ کوسنهایش با رنگ پرده ست شود.
این اتفاقات باعث شد که آقای مککورکی (برای جلوگیری از خریدها و خرج بیشتر) یکی از ماهرترین جنگیرها و احضارکنندههای روح به نام مایک هالول را به خانه دعوت کند. هالول با روشهای خاصی توانست با روح ارتباط بگیرد ولی روح به هیچ وجه حاضر به کوتاه آمدن نبود و میگفت: «فرشها هم باید عوض بشه. عیده مهمون میاد آبرومون میره».
اگرچه جنگیر توانست با روشی عجیب، روح سرگردان را از خانه بیرون کند. (او برای روح فحش گذاشت و گفت: «هرکی از خونه نره» و به این ترتیب او را در معذوریت اخلاقی قرار داد) اما راز این روح سرگردان تا سالها مخفی ماند.
چند سال بعد دو محقق جوان که روی موضوعات ماورالطبیعه کار میکردند با کشف اسنادی متوجه شدند که دست روح با دست خانم مککورکی در یک کاسه بوده و آنها برای راضی کردن پدر خانواده برای خرید فرش و مبل این برنامه را ردیف کرده بودند.
محققان در تلگرام خانم مککورکی چند پیام ارسال شده برای روح پیدا کردند که نوشته بود: «دمت گرم خوب حالشرو گرفتی» و از او خواسته بود «حالا که داری خرید میکنی یه دونه ماشین ظرفشویی هم بگیر. دستهام پیر شد از بس ظرف شستم».
آیا این داستان واقعی است؟
پ.ن.پ خیالی است. یک ساعته دارم گلوم رو جر میدم داستان براتون تعریف میکنم آخرش هم میگید خیالی است؟ بابا شما دیگه کی هستید.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon