داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ عشق اجباری. محمدعلی بهشتی | بی قانون.. رفیق داشتیم تو دانشگاه هر ترم عاشق میشد
✅ عشق اجبـاری
محمدعلی بهشتی | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
یه رفیق داشتیم تو دانشگاه هر ترم عاشق میشد. اصلا همین طوری رفیق شدیم، یه بار اومد بهم گفت: «داداش از فلانی خوشم میاد، به نظرت باید چی کار کنم؟» اون لحظه خیلی به خودم بالیدم که من رو برای پرسیدن این سوال انتخاب کرده و کلی راهنماییش کردم و کیسِ مورد نظر رو بررسی کردیم که نتیجه نداد اما وقتی فهمیدم به جز خود دختره از همه ورودیهای دانشگاه این سوال رو یه دور پرسیده، یه ذره سرد شدم. اوایل سلیقهاش بهتر بود، ترم پنج به بعد اما انتخابهای عجیبی داشت. کم کم دیگه کسی جوابش رو نمیداد و حاضر نبود راهنماییش کنه. اما من چون اصرار داشتم حتما یه چیزی تو من دیده که داره ازم راهنمایی میخواد، همیشه کمک دستش بودم. البته یه احساس دِینی هم بهش میکردم. یه بار ترم 9 ازم پرسید: «راستی محمدعلی تو چرا دنبال کسی نیستی برای ازدواج؟» یه ذره مِن مِن کردم و گفتم: «ببین یه چیزی رو خیلی وقت بود میخواستم بهت بگم، اون دختره بود ترم یک ازش خوشت اومد و بهت جواب منفی داد؟» گفت: «خب؟» گفتم: «هیچی دیگه به من جواب مثبت داد».
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon