✅ کودک‌کاوی: می‌خواید من نیام بیرون؟. طیبه رسول‌زاده | بی قانون

✅ کودک‌کاوی: می‌خواید من نیام بیرون؟
طیبه رسول‌زاده | بی قانون

@bighanooon
@DastanBighanoon

قبلنا بچه‌دار شدن یه امر عادی و روتین بود و حکم غذا خوردن داشت. یعنی پدر بچه در حالی‌که با یه زیر شلواری راه راه و یه رکابی جلوی تلویزیون دراز کشیده بود و بین صدای جیغ سه تا بچه‌ دیگه‌اش، هی کانال یک تا سه رو بالا و پایین می‌کرد، یه زن خیلی چاق بچه به بغل از رو به‌روش رد می‌شد. مرد هم صداش رو مینداخت تو سرش و می‌گفت: «بکش کنار اون هیکل گنده رو. هر چی در میارم می‌ریزی تو شکمت که انقدر چاق شدی». وقتی هم زن جواب می‌داد: «چاق نیستم توم پره. بچه‌ات دو هفته دیگه به دنیا میاد»، مرد یه نگاه عاقل اندر سفیهی بهش می‌کرد، سری به تاسف تکون می‌داد و با حالتی که انگار مقصر اصلی تمام بدبختی‌هاش رو پیدا کرده، می‌گفت: «به من چه. هر گلی زدی به سر خودت زدی. حالا برو کنار ببینم حیاتی چی میگه» و به ادامه اخبار توجه می‌کرد.
اینکه جنسیت بچه چی بود برای کسی اهمیت نداشت. حتی مهم نبود بچه سالمه یا نه. تعیین جنسیت محدود می‌شد به قیافه مادر. این‌طور که اگه خوشگل و سرخ و سفید می‌شد، می‌گفتن: ماشالا بچه‌ات پسره و اگه باد کرده و زشت و پر از لک و جوش می‌شد، می‌گفتن: الهی بمیرم برات، دختره.
خوراک مادر هم در دوران بارداری محدود می‌شد به همون مقداری که پدر در‌می‌آورد. زن از آبگوشتی که برای ناهار پخته بود اول هم یه کاسه‌‌اش رو برای آقا می‌کشید تا سیر بشه و اگر بعد از پر کردن کاسه چهارتا بچه قد و نیم قد چیزی باقی می‌موند، خودش می‌خورد. به خاطر این وضعیت، بیشتر مادرا به جای ویار ترشی و لواشک و نوبرونه، ویار سیگار و قرص اعصاب می‌کردن که بتونن تا زمان وضع حمل دووم بیارن.
آخرش هم تو موعد مقرر اگه بچه وسط راه پله یا توی جاکفشی به دنیا نمیومد، مادر خودش شال و کلاه می‌کرد و به کمک همسایه‌ها می‌رفت بیمارستان تا فارغ بشه. بعد از یکی دو هفته هم اگه می‌تونستن پدر رو پیدا کنن، ازش خواهش می‌کردن بیاد رضایت بده تا نوزاد و مادر رو مرخص کنن.
ولی حالا داستان خیلی فرق کرده. زن بعد از اینکه دوتا عق زد یه تی‌شرت سایز صفر سفارش میده که روش نوشته: «مای ددی! کامینگ سون» و اون رو به همراه بی‌بی‌چک میذاره بالای سر پدر. مرد هم وقتی از خواب بیدار میشه نگاهش به تی‌شرت میخوره و اشک تو چشماش حلقه ميزنه. بعد هم در حالی‌که شکم همسرش رو میبوسه بهش میگه: «هانی! ممنونم ازت به خاطر هدیه قشنگی که برام تهیه کردی». از اون روز دیگه آشپزخونه تعطیل میشه چون روی پا ایستادن برای مادر ضرر داره. پس فقط غذای بیرون. از همون ساعت اول هم مرد، همه لواشکا و ترشیا و میوه‌های نوبرونه شهر رو تهیه میکنه که یه بار بچه‌اش لب شکری به دنیا نیاد. صبحا هم قبل از رفتن سر کار نیم ساعت زودتر بیدار میشه که با شکم زنش صحبت کنه تا بچه با تن صدای پدرش آشنایی پیدا کنه. وقتی هم از سر کار برمیگرده دوتایی با هم طی مراسمی روزای تقویم رو ضربدر میزنن تا موعد تعیین جنسیت برسه.
خود تعیین جنسیت با برنامه‌های خاص و ویژه‌ای همراهه. یعنی مادر، برگه تعیین جنسیت رو میگیره ولی به پدر نشون نمیده. شبش بعد از دعوت کل فامیل، یه مهمونی با تم آبی و صورتی میگیره و برگه رو توی کیک دو رنگ میذاره که وقتی پدر اون رو برید، پیداش کنه و بفهمه دسته گلش دختره یا پسر. مرد هم اگه بعد از فهمیدن جنسیت از ذوق غش نکنه، گردنبند یا انگشتر طلایی که از قبل آماده کرده رو به مادر هدیه میده.
در ضمن پدر و مادر جدیدالاحداث، هر وقت دلشون برای بچه‌ هنوز به دنیا نیومده‌شون تنگ میشه، فیلم سونوگرافی رو پخش میکنن تا صدای قلبش رو بشنون. دیده شده پدرایی که حتی آلارم گوشیشون رو هم همین صدای قلب میذارن.
سه ماه آخر چون وضعیت خیلی اضطراریه مادر تو تختش فقط دراز میکشه و یه پرستار همه کاراش رو میکنه. یه هفته قبل از روز زایمان هم تو بهترین بیمارستان بستریش می‌کنن تا با فضای اونجا آشنا بشه که بتونه یه زایمان بدون درد رو تجربه کنه. این در حالیه که پدر یه هفته مرخصی زایمان گرفته که پشت در بیمارستان بشینه تا هر لحظه همسرش کاری داشت، انجام بده.
در نهایت وقتی بچه به دنیا میاد پدر و مادر همه شهر رو شام میدن و دو روز تعطیلی رسمی اعلام میکنن. بعد هم تمام هم و غمشون رو ميذارن تا از تریبون‌های مختلفی که دارن به دنیا نشون بدن چه کار شاقی کردن و هیچ موجودی در جهان هستی چنین توانایی نداره که بچه‌دار بشه. اون هم چنین بچه منحصر به فرد و خاصی که میتونه همزمان با خوردن شیر، خودش رو هم خیس کنه. میگید نه؟ این رو تو آخرین استوری پدر و مادرش ببینید.