✅ یک زوج تیکی تاکایی. شهرزاد سمر | بی قانون.. خاله بابام زنگ زد و گفت قراره بیان خونمون

✅ یک زوج تیکی تاکایی
شهرزاد سمر | بی قانون

@bighanooon
@DastanBighanoon

دیروز خاله بابام زنگ زد و گفت قراره بیان خونمون. بابام هول شد و گفت: «بفرمایید قدمتون روی چشم». آخه ما وقتی مهمونِ یه کم عزیز داریم هول میشیم و این‌رو میگیم. خاله بابام و شوهرش پیرن، بچه‌هاشون خارجن، قند و اوره و چربی هم دارن اما وقتی میان کلی خرج رو دستمون میذارن. به این شکل که خاله یه خاطره از پسرش میگه، شوهرش هم میخنده و یه خاطره از دخترشون میگه، بعد خاله یهو‌ دلش تنگ میشه و آه میکشه، شوهرش از غربت بچه‌هاش میگه، خاله گریه‌اش میگیره و... این تیکی‌تاکا انقدر ادامه پیدا میکنه که بابام داوطلبانه تلفن رو میده تا یه زنگ به بچه‌هاشون بزنن و این‌طوریه که هر سِری اونا از احوال تک‌تک فامیلای اینجا آگاه میشن و ما از فرهنگ همسایه‌های اونا تو خارج.

وقتی بابام گوشی رو قطع کرد، مامانم بهش گفت عیب نداره یه شبه. بابام رو به من کرد و گفت: پول تلفن رو تو میدی؟ پول آب، برق، گاز.‌‌.. . یادآور شدم من که چیزی نگفتم اما ادامه داد و هر چی اقلام زندگی بود برای ما شمرد. من هم که یه لحظه خودم رو جای مسئولان حس کردم، دست گذاشتم رو شونه‌اش و بهش امید دادم؛«همه چیز درست میشه... طاقت بیار مرد!».

مهمونا رسیدن. بازی شروع شد. بعد با چشمای گریون به بابام خیره شدن. بغضم گرفت، بیشتر به خاطر بابام که اون هم طاقت نیاورد. دوشاخه تلفن رو که برای خودداری از بخشندگی از پریز کشیده بود زد به برق... بله دقیقا زد به برق و یه تلفن رو فدا کرد. تو شوک بودیم که خاله‌اش برگشت گفت: عیب نداره خاله جان... گوشی موبایلت که کار میکنه؟!
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)

👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon