✅ یک سیاهچاله بزرگ. مهدیسا صفری‌خواه | بی قانون

✅ یک سیاهچاله بزرگ
مهدیسا صفری‌خواه | بی قانون

@bighanooon
@DastanBighanoon

یکی از فوبیاهای زندگیم؛ فوبیای بعدا باهاتون تماس می‌گیریم، مدارکتون پیش ما می‌مونه، هست. بعد از اون فوبیای حالا اگر واقعا تماس بگیرن، چی بپوشمه. بعد از اون هم فوبیای رد شدن از جلوی حراست دانشگاهه. آخرین بار که می‌خواستم از جلوشون رد بشم، به‌صورت خودجوش گوش‌هام رو زیر مقعنه چسبوندم. خانمه یه نگاهی به من کرد و گفت: خانوم این قضیه مال نه سال دیگه ا‌ست، شما راحت باش. بعدش هم قراره سلبریتی‌ها رو سانسور کنیم، شما رو آنتن نمیرین. فوقش از این دوربین مخفی پخشتون کنیم، بعد هم خندید و گفت: من نمی‌دونم این توهم خود داف‌پنداری از کجا میاد. گفتم: از اینستاگرام. گفت: اینستاگرام هنوز فراگیر نشده، تو دقیقا از چه سالی اومدی؟ گفتم: از ۱۳۹۷. گفت: دلارام بچه‌اش رو به‌دنیا آورد؟ گفتم: آره، تازه، با همون پسره هم عروسی کرد، چه عروسی هم براش گرفت تو اینستاگرام. گفت: نگو دیگه لعنتی، اسپویل می‌شه، اینقدر هم نگو اینستاگرام، اونم مال صاحاب فیسبوک خراب‌ شده ‌است یه جورایی دیگه. گفتم: بابا اینها همه‌اش الکیه، سناریوشونه. گفت: سناریو کی؟

گفتم: ربات‌ها، حالا میذاری برم تو؟ گفت: اطلاعاتت رو به رخ من نکش به‌زور می‌خواستی این ربات رو یه‌جای کار بیاریا. بدم بچه‌ها ببرنت کمیته انظباطی؟ گفتم: نه تو رو خدا دیره، اگه کارم انجام نشه، دروازه زمان بسته میشه و گیر می‌کنم تو همین سال. گفت: خیلی هم دلت بخواد. حالا تو این سال چی‌کار می‌کنی. گفتم: یه کار نصفه دارم. گفت: چی؟ گفتم: شما کارت ملی رو چک کن، بذار برم. تو به بقیه‌اش کار نداشته باش. گفت: کارت ملیت هوشمنده، الکی هوشمندش کردی، تو همون سال هم به کارت نمیاد. اینها هم شک می‌کنن تقلبی باشه. تو این گیرودار تحریم‌ها، تکنولوژی هوشمند کردنش رو از کجا آوردی؟ گفتم: از اون سالی که من اومدم هنوز تحریم نبودیم، بعدش تو که بیشتر از من می‌دونی؟ به کجا وصلی؟ از کی خط می‌گیری؟ کوبید به میز و گفت: اینجا من فقط سوال می‌کنم، حالا بگو کار نصفه‌ات چیه؟ گفتم اومدم به استاد راهنما بگم نمره پروژه‌ام رو نده. گفت: واسه چی؟ گفتم: به ‌خودم مربوطه! گفت: اینجا سکرت مکرت نداریم، میگی یا نه؟ با بی‌میلی گفتم: بابا اگه فارغ‌التحصیل بشم، ازدواج می‌کنم، بعد بچه‌دار می‌شم، البته بعد از ۷ سال، بعد مجبورم هفته‌ای ۴۰۰ پول پوشک و شیرخشک بدم، اونم در حالیکه یه‌سال قبلش بهمون حقوق ندادن. بعد زدم زیر گریه تو رو خدا به دکتر بگو نمره پروژه رو رد نکنه. اشکام رو پاک کرد و گفت: اینی که گفتی خیلی ترسناک بود، درسته من مال 9 سال پیشم ولی اسگل که نیستم. با این آمار تو باید از دو قرن دیگه اومده باشی. الانم تایم ناهاره. گفتم: ولی من فقط امروز رو وقت دارم. خندید گفت: ساقیت رو عوض کن، دروازه زمان خیلی وقته بسته شده، حالا برگرد به همون سالی که ازش اومدی، بعد هم هولم داد و افتادم تو یه سیاهچاله. با صدای گریه بچه به خودم اومدم، همسرم داشت پارچه تنظیفی که جای پوشک خریده‌ بود رو می‌شست، بچه‌ هم با خیال راحت گند زده بود به تخت!
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)

👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon