- بی آرزو چه می‌کنی ای دوست؟.. - به ملال.. در خود به ملال

- بی آرزو چه می کنی ای دوست ؟

- به ملال

در خود به ملال

با یکی مرده سخن می گویم .

شب خامش استاده هوا

وز آخرین هیاهوی پرندگان کوچ

دیرگاه ها می گذرد

اشک بی بهانه ام آیا

تلخه ی این تالاب نیست ؟

- ازاین گونه

بی اشک

به چه می گریی ؟

-مگر آن زمستان خاموش خشک در من است .

به هر اندازه که بیگانه وار

به شانه برت سرنهم

سنگ باری آشناست

سنگ باری آشناست غم .

بی آرزو چه می کنی ای دوست؟-شاملو-دکلمه رضا پیربادیان

https://telegram.me/deklamehayepirbadian

لینک کانال دکلمه های رضا پیربادیان
@deklamehayepirbadian