💠 «اندیشه سیاسی دوره گذار»

💠 "اندیشه سیاسی دوره گذار"

💠 سیدجوادطباطبایی در کتاب تاملی درباره ایران فصل جدیدی تحت عنوان "اندیشه سیاسی دوره گذار" می گشاید که در باب تحلیل دوره ۳۰۰ ساله از فاصله جنگ چالدران تا شکست ایران در جنگ های ایران و روس است که به معنای واقعی ایران از هم فرو می پاشد. می دانیم که با انتقال اندیشه یونانی به عالم اسلام و هم چنین اندیشه باستانی ایران و ظهور اسلام سه جریان عمده اندیشگی در ایران شکل گرفت که به ترتیب ۱. فلسفه سیاسی ۲.سیاست نامه نویسی ۳. شریعت نامه نویسی نام گرفت. اما سیاست نامه نویسی به جریان غالب تبدیل شد و در عین حال دو جریان دیگر در آن حل شد. به عبارتی می توان گفت که جریان های فکری در ایران با هجوم مغول اهمیت خود را یکسره از دست داد و سنت به چنان تصلبی رسید که خروج از آن وضع دشوار جز با روشن کردن مختصات اندیشه عصر زرین ایران ممکن نمی شد. در این دوره، ایران و عثمانی و اروپا، در دوره پرمخاطره ای قرار گرفته بودند و در این بین اروپا به میدان اندیشه تجدد خواهی تبدیل شد که آن هم نتیجه وضع تامل حکیمان مسیحی سده های میانه اروپا بود. در این دوره اندیشه اروپایی و به خصوص جریان نوزایش با برقرار کردن پیوند جدید با سنت زایندگی پویایی خود را از درون حاصل کرد. جریان اندیشه اروپایی "گسست در تداوم" بود. یعنی اندیشه و اندیشه سیاسی و تاریخ نویسی غربی پیوند خود را با سنت یکسره از دست نداد بلکه از درون زایندگی خود را به دست آورد. این در حالی بود که بسیاری از متفکران به صورت نسنجیده تفسیر دنیاگرای اسلام را به تفسیر آخرت گرای مبدل کردند و با طرح دین عجایز و و تفکر قشری گرای ساحت دنیوی اسلام را از آن سلب کردند. به این صورت در #مسخ سنت جز #نسخ سنت نمی توانست این هبوط به لامکان دروغ و افسانه پردازی های منشیان دربار را توضیح دهد. بنابراین تاسیس اندیشه نوآیین نیازمند کوششی اساسی بود و در عین حال فقط در سطح و به صورت موقت می توانست طرح شود. در این دوره سفرنامه نویسان به تاریخ نویسان قوم تبدیل شده بودند و بدیهی است که چون موج تجدد پس زده شده بود آنها نمی توانستند با آگاهی جدید مواد تاریخ ایران را از مجرای اندیشه نوآیین به محک مفاهیم بزنند. لذا جریان شعر و ادب ایران که به مکانی برای اندیشیدن مبدل شده بود این امانت سنگین را پذیرفت تا دست تازی و تاتار در خیال عرفانی و جریان های حماسه گرای از آن سنگ خارا دور باشد. اما جالب است که مورد "عهدنامه مالک اشتر" پیش از این دوره ۳۰۰ ساله مورد توجه قرار نگرفت. امام اول شیعیان که آن عهدنامه را هنگامی تدوین کرد که حکومت مصر خلل پذیرفته بود فقط در عهد صفوی و با همت فاضل مشهدی ترجمه شد. اما این ترجمه و شرح ها باعث نشد که دذ حوزه اندیشه سیاسی تحولی اساسی صورت بگیرد. امام شیعیان، به ضابطه مصلحت عمومی و "مصالح مرسله" توجه خاصی نشان داده و با برجسته کردن این مفاهیم رضایت خلق را حتی در اجرای احکام شرع مدنظر قرار می دهد. از این جهت این عهدنامه در میان آیین نامه اثری کم نظیر در باب ظرایف کشورداری و آیین فرمانروایی تلقی می شود. اما شیعیان در این رابطه می گوید:نپنداری که معنای حکومت این است که هرچه خواهی با #رعیت بکنی و به هوای نفس و اقتضای غضب ایشان را معذب داری؛ بیش از این نیست که حق تعالی تو را والی آن قوم ساخته و تمشیت امور معاش و معاد بعض عباد را به تو فرموده است تا تور ا در سلوک با ایشان آزموده پ امتحان نموده است. امام شیعیان تا جایی پیش می رود که حتی در عهدنامه "رضایت خلق و رعیت" برایش اهمیت دارد هرچند بر خلاف رضای بزرگان باشد. برای ایشان تسلط بر رعیت ملاک نیست. به عبارتی او، اگرچه امام شیعیان است اما این رضای مردم است که به او قوت می بخشد.

💠 بامهر۱۳۹۶/۶/۱۷

💠 جایی برای آنان که می اندیشند؛ چاه به چشمه ای که از آن آب می نوشیدیم حَسرَت می بُرد

۱. پنجشنبه ها:تحلیل آثار #دکتر_سروش و دکتر #سیدجوادطباطبایی

۲. طول هفته: فلسفه به زبان ساده

🔻🔻🔻🔻🔻
https://t.me/denkenfurdenken