🔶 فلسفه‌تاریخ.. 🔶 اختصاصی/ گفتارفلسفی

🔶 فلسفه‌تاریخ

🔶 اختصاصی/ گفتارفلسفی

✍ بهروززواریان


🔶 فریدریش هگل در پیش‌نویس نخست درس‌گفتارهای فلسفه تاریخ، پس از نقد و بررسی انواع و شیوه‌های تاریخ‌نویسی، در نهایت دیدگاه خود را به تاریخ در پایان این پیش‌نویس بیان می‌کند.

🔶 جالب توجه است که هگل در این‌جا بیان می‌کند که آخرین نوعی که او در انواع تاریخ‌نویسی در پی بررسی آن است "تاریخ‌فلسفی جهان" است.

🔶 وانگهی؛ در اینجا دیدگاه هگل به این فلسفه‌تاریخ، آن‌چنان که مثلا در تاریخ انتقادی بیان شده است تفصیلی نیست. اما به هر روی نشان می‌دهد که استاد، چگونه مفهوم #روح را وارد درس‌گفتارهای فلسفه تاریخ کرده است. رگه‌هایی از این نوع دیدگاه استاد به تاریخ، در جملات پایانی پیش‌نویس نخست دیده می‌شود.

🔶 Der allgemeine Geschichtspunkt der philosophischen Geschichte ist nicht abstrakt, sondern konkret und schlechthin gegenwärtig; denn er ist der #Geist.

🔶 فلسفه‌تاریخ هرگز دیدگاهی کلی و عمومی و انتزاعی به تاریخ نیست. بلکه ایضا دیدگاهی روشن و واضح است. چراکه این #روح است که همیشه به نحو مطلق حاضر است و گذشته برایش وجود ندارد. اما این روح چیست؟

🔶 پیشتر یادآوری کرده‌ایم که هگل مفهوم روح را از بخش دوم عهدجدید گرفته و آن را به سراسر جهان تعمیم می‌دهد. پس این روح است که از نظر هگل در urteil[متشکل از ur+teil= یعنی جایی در ازل] خودش را وضع کرد. این واژه کلیدی فلسفه هگل، در فلسفه‌های مبتنی بر فاهمه همچون فلسفه کانت نمی‌تواند برای ما زیاد مشکل ساز باشد چرا‌که در آنجا ما با حکم سر و کار داریم. اما در فلسفه هگل، وضع شدن روح در ازل، ناشی از تقسیم دیگری است. پس همین روح است یعنی خدا است که گام در صحنه تاریخ می‌گذارد.

🔶 روح، شرط برقراری ارتباط میان امر الوهی و انسانی است. از این ‌روی، زمانی که گفته می‌شود "خدا روح است" بدان معنا است که انسان روح است؛ این مسئله نیازمند تفسیر خاص‌تری است که در پایان همین نوشته تا حدودی با یک اشاره معنای آن روشن خواهد شد. یعنی آیا اگر گفته می‌شود انسان روح است بدان معنا است که انسان خدا است؟! ایضا خیر.

🔶 پس از این جهت میان Geist و Geist در پیوستار تاریخ هیچ تفاوتی وجود ندارد؛ به عبارتی هیچ تفاوتی میان انسان و خدا نیست. به این ترتیب همه وقایع و حوادث تاریخ را، روح راهبری می‌کند و روح بر جهان حکومت می‌‌کند و عقل بر جهان حکومت می‌کند. و مستبدها در راستای تحقق آزادی می‌کوشند چون اصلا غایت تاریخ آزادی است.

🔶 وانگهی همه چیز روح است[من هنوز توان ورود به این مبحث را در پیوند با پدیدارشناسی روح در مبحث خودآگاهی ندارم]، اما ایضا می‌توان دریافت که 《اگر چیزی روح نباشد》، چگونه می‌تواند روح را بشناسد؟ پس این انسان باید روح باشد یعنی باید خدا باشد.

🔶 در واقع بیش از این نمی‌توانم به گفتن جملات بیش از این خطر کنم؛ چرا که تک تک واژه‌گان در فلسفه هگل خطرناک هستند و کو‌چک‌ترین لغزش در #نظام‌مفاهیم #هگل، ما را به دام تفسیر 《الهیاتی یا اومانیستی》 می‌کشاند. وانگهی بنابر آن تفسیر الهیاتی ما ناچار خواهیم بود که اذعان کنیم که مسیحیت حق است! و بنابر تفسیر اومانیستی باید اذعان کنیم که انسان خدا است.

🔶 اما فلسفه هگل هیچ‌کدام از این تفسیرها نیست. بلکه انعکاس مدام آگاهی انسان و خدا(=ایضا روح) در تاریخ است و از این جهت به نظر من یکی از آن مدخل‌های ورودی به فلسفه هگل، فلسفه‌تاریخ او است چرا‌که بدون فهم تاریخ نه خطوط اساسی فلسفه حق و نه پدیدارشناسی‌روح فهم نخواهد شد. پس می‌توان دریافت که تا تاریخ هست،

🔶 آگاهی خدا و انسان در یک دیگر منعکس می‌شوند(سیداحمدیان،علیرضا).

🔶 G.w.f.Hegel. Vorlesungen über die Philosphie der Weltgeschichte/Die vernunft in der Geschichte.(S.22, F.m. Verlag1822).

@MinervaEule1776

https://t.me/denkenfurdenken