📍حکومت مبتنی بر قانون📍.. 💠 یونان باستان/قرن ششم (ق

📍حکومت مبتنی بر قانون📍

💠 یونان باستان/قرن ششم(ق.م).

🌐 برای نخستین بار، ما، ضرباهنگ متداوم دگردیسی سیاسی و نظام فکری را در آخرین سمفونی قرن ششم پیش از میلاد مسیح، در «سولون» مشهود می نگریم. در دوره سولون اندیشه «دولت» در همه شئون زندگی فردی و اجتماعی و فکری و فرهنگی یونانیان جاری بود. چنانکه پیش از این هم مشاهده کردیم اشعار «یامبی» که با هجو و استهزاء بسط یافته بود در این دوره_با این تفاوت که سولون محتوای اشعار را از اشراف هومر اخذ نمی کند_ می توانیم بیابیم. در این دوره اندیشه دولت در میان همه «شهروندان» جاری است. اشاره به شهروند نشان از تمدنی دارد که در هنگامه استبدادهای اسپارتی که اراده فردی را نفی می کرد، فرد را به عنوان فرد به رسمیت شناخته است.

💠 انتقال از اشراف و نظام استبدادی اسپارت به یونان، در دست یونانیان صیقل یافت و آنها توانستند میان «اندیشه قانون» و «اندیشه آزاد» موازنه ای اساسی برقرار کنند. این در حالی بود که اندیشه نخستین فیلسوفان یونان در حال جوانه زدن بود و اما علی رغم این مساله میان دگرگونی ها و ضرباهنگ نظام فکری «فلسفه طبیعی» و «شعر به عنوان مکان تکوین ذهنیت انسان یونانی» هیچ تفاوتی وجود نداشت.

💠 سولون از جامعه ای برخاسته بود که هنوز تحت حمایت اشراف صاحب زمین قرار داشت. قوانین سولون نه تنها اشراف را تضعیف نکرد که به آنها قوت بیشتری اعطا کرد.

🌐 از این جهت من با تحلیل این نحوه جامعه یونانی به این اصل سیاسی مهم در آن دوره دست یافتم که قابل تعمیم به دوره های بعد نیز هست:

💠 «عده ای از انسان ها، خود را بر دیگران مسلط می بینند در حالی که خودشان از همه برده تر هستند»(ژ.ژاک.روسو).

🌐 با این روش، «اراده فردی»، که برای من در صدر مسایل تحلیل امر سیاسی قرار دارد در نظام خودکامه استبدادی اسپارت یا اشراف صاحب زمین حل شده است. زنجیر استبداد در آتن به حدی رسیده بود که فرد، در زمانی مناسب به دنبال باز کردن زنجیر استبداد از گردن خود بود. از این روی به نظرم می رسد که «حق آزادی از هیچکس سرچشمه نمی گیرد» اما طبقه قدرتمند اشراف این حق را از آن خود می کند و توده با پذیرفتن بندگی به جزئی از نظام استبدادی اشرافی مبدل می شوند. این رهایی از بردگی چگونه می توانست صورت بگیرد؟ نمی دانم! شاید مثلث «آگاهی_شجاعت_جسارت».

💠 من بعدها در تحلیل فلسفه افلاطون خواهم گفت که شجاعت به معنای خطر کردن و جان را به مخاطره انداختن نیست. من تا کنون به دو مفهوم بنیادین «انسان به عنوان فاعل متصرف با اراده» و هم چنین «آزادی اراده فرد» برای تحلیل امر سیاسی «مبتنی بر قانونی» که در سرمی پروانم، دست یافته ام.

💠 بامهر؛ #بهروززواریان

💠 جایی برای آنان که می اندیشند؛ چاه به چشمه ای که از آن آب می نوشیدیم حَسرَت می بُرد

۱. دکتر عبدالکریم سروش
۲. دکتر سیدجوادطباطبایی

🔻🔻🔻🔻🔻
https://t.me/denkenfurdenken