فرهاد قنبری:

فرهاد قنبری:
انسان رشد یافته در دامن طبیعت با گلها و درختان و زمین و رود و جانوران و...نه از طریق کتاب ها و نوشته ها بلکه به صورت طبیعی و تجربی آشنا می شود.
انسان جامعه پذیر شده در طبیعت، تفاوت گل نرگس و میخک را نه در نوشتار و کتاب ها بلکه در تجربه زیسته متوجه می شود.
انسان رشد یافته در طبیعت تمام از حس های خود برای کشف جهان پیرامونش به بهترین نحو استفاده می کند.

انسان رشد یافته در طبیعت اغلب با تابش خورشید بر صورت خود از خواب بیدار می شود یا هر روز سرخی غروب آفتاب را به نظاره می نشیند.
انسان اجتماعی شده در طبیعت از چرخش ماهها و فصل ها درک متفاوتری دارد. بهار برای او با رویش گیاهان و باران و سرسبزی و نشاط و خنکای صبحگاهی مفهوم پیدا میکند، فصل تابستان برای او فصل برداشت محصول از مزارع و باغ ها ست، او در هر ماه از تابستان با میوه ها و محصولات برداشتنی از نزدیک ارتباط برقرار می کند، ریختن برگ درختان و سرمای صبحگاهی نوید آغاز پاییز است، زمستان برای او با مه و برف و یخ زدن رودخانه ها و سر خوردن در برف های ارتفاعات تجربه می شود و دوباره ماه اخر اسفند و یخ شدن برف ها و و گل و لای کوچه ها و ورزش بادهای روزهای اخر سال نوید بهاری دوباره دارد.

خانه چنین فردی اغلب با خشت و سنگ و کاهگل ساخته شده است و دارای حیاط بزرگی پر از گیاهان و حیوانات اهلی است.
این زندگی سختی، و زمختی خاص خود را دارد، طبیعت گاهی روی خشن یا دندان گرد خود را به نمایش می گذارد. چهره های سوخته از آفتاب همه نشان های طبیعتی است که بی واسطه خود را بر این صورت ها حک کرده است.

زندگی انسان رشد یافته در دل طبیعت با همه سختی ها و مشقت هایش قابل مقایسه با زندگی انسان آپارتمانی نیست.
telegram.me/kharmagaas