من آن خرمگسی هستم که خدا وبال این دولتشهر کرده و تمام روز و همه جا شما را نیش زده و برمی انگیزانم. دیگر به آسانی کسی چون مرانخواهید یافت و از این رو به شما اندرز می دهم که از گرفتن جان من درگذرید. «دفاعیات سقراط» @farhad_ghanbariiiii
دوباره ناقوس کریه الصوت جنگ به صدا درآمده است و جلادان شمشیرهای خود را برای دریدن سینههای کودکان از غلاف بیرون کشیدهاند
دوباره ناقوس کریه الصوت جنگ به صدا درآمده است و جلادان شمشیرهای خود را برای دریدن سینه های کودکان از غلاف بیرون کشیده اند.
دعا کنیم تا عقلانیت بر حماقت و جاه طلبی غلبه کند تا مادران دیگری سیاه پوش فرزندان خود نشوند...
شعرِ ويتنام از شمبورسكا.
«ای زن، نامت چیست؟» «نمی دانم.»
چند سال داری؟ اهل کجایی؟» «نمی دانم.»
چرا این گودال را کنده ای؟» «نمی دانم.»
چند وقت است که پنهان شده ای؟» «نمی دانم.»
چرا انگشتم را گاز گرفتی؟» «نمی دانم.»
نمی دانی که ما آزارت نخواهیم داد؟» «نمی دانم.»
کدام طرفی هستی؟» «نمی دانم.»
زمان جنگ است، باید انتخاب کنی.» «نمی دانم.»
هنوز دهکده ات پابرجاست؟» «نمی دانم»
«اینان فرزندان تو اَند؟» «آری.»
@kharmagaas