من آن خرمگسی هستم که خدا وبال این دولتشهر کرده و تمام روز و همه جا شما را نیش زده و برمی انگیزانم. دیگر به آسانی کسی چون مرانخواهید یافت و از این رو به شما اندرز می دهم که از گرفتن جان من درگذرید. «دفاعیات سقراط» @farhad_ghanbariiiii
فرهاد قنبری:. به این بخش مصاحبه گلپا به دقت نگاه کنیم. او میگوید:
فرهاد قنبری:
به این بخش مصاحبه گلپا به دقت نگاه کنیم. او می گوید:
"من اگر هر کجای دیگر این دنیا بودم، پول مانند آبی که شیر سماور میآید، برایم میآمد ولی من ایران را دوست دارم، این جا هم نشستهام و سکوت میکنم. من عاشق ایرانم، از ایران بروم دیوانه می شوم"
این عشق و علاقه به وطن و خانه ای که در آن بزرگ شده اند در نسل های قبلی به وضوح بیشتر از نسل های جدیداست.
چرا فردی به شهرت و محبوبیت گلپا به این میزان رفاه و ثروتی که می توانست برای خود کسب کند پشت پا می زند و در ایران می ماند؟ چرا می گوید از ایران بروم دیوانه می شوم؟
هنوز بسیاری از افراد کهنسالی که به هر دلیلی مجبور به ترک ایران شده اند در آرزوی بازگشت به ایران و دیدار خانه خود، شب و روز را سپری می کنند.
وقتی شعر " دلم هوای آفتاب می کند" سیاوش کسرایی یا حسرت های بسیاری را که در آرزوی دیدار وطن از دنیا رفته اند را مشاهده می کنیم غرق در ناراحتی می شویم.
البته صحبت هایی مانند سخنان گلپا یا این حسرت خوردن ها برای وطن برای نسل ما( نسل ثبت نام میلیونی لاتاری) بسیار عجیب است.
نسل جدیدی که پس از انقلاب متولد شده اند اغلب وطن برایشان مفهوم چندانی ندارد. اغلب آنها حاضرند به هر طریقی شده اقامت یک کشور دیگر را بگیرند و از ایران بگریزند. بسیاری از آنها حتی پس از خروج از ایران سعی می کنند هویت ایرانی خود را پنهان کنند و هیچگاه نامی از ایران نبرند.
این بریدن از ریشه ها توسط نسل جوان محصول گفتمانی بود که می خواست آغاز تاریخ را به لحظه تولد خود پیوند بزند. این نسل " بی تاریخ" اینگونه بی وطن شد و دیگر نه چیزی از ایران می داند و نه چیزی از میراث تاریخی و فرهنگی سرزمینی که در آن متولد شده و رشد یافته است.
@kharmagaas