فرهاد قنبری:. وصله ناجور و دودی که به چشم اصلاحات رفت

فرهاد قنبری:
وصله ناجور و دودی که به چشم اصلاحات رفت

پس از پیروز محمد خاتمی در انتخابات سال هفتاد و شش جریانی در ایران شکل گرفت که به جریان اصلاح طلبی معروف شد.
محمد خاتمی و حامیان او با شعار عدالت اجتماعی طبقات پایین و با شعار آزادی های سیاسی دل طبقات متوسط شهری را به دست آورد و توانست با آرا بالایی به پیروزی دست پیدا کند. در هیاهوی تبلیغات انتخاباتی آن سال حزب کارگزاران از آخرین احزابی بود که به حمایت از خاتمی پرداخت. کارگزاران که بدنه اصلی دولت هاشمی بودند و بعدها خود را لیبرال های مسلمان نامیدند وصله ناجوری در میان گروههای حامی خاتمی به شمار می رفتند. بخش عمده اقبال طبقات پایین جامعه به خاتمی در اعتراض به سیاست های اقتصادی دولت هاشمی بود و حال کارگزاران که اصلی ترین مجری آن سیاست ها بودند به حمایت از خاتمی پرداخته بودند.
این جریان کم کم از حاشیه اصلاح طلبی به متن این جریان نفوذ کرد به گونه ای که نمایندگی تفکر غالب اقتصادی جریان اصلاح طلبی را بر عهده گرفت.
حوادث و اتفاقات دولت دوم و برخی سیاست های اقتصادی خاتمی باعث شد بسیاری از طبقات پایین از اصلاح طلبان رویگردان شوند از سوی دیگر تندروی برخی جناح های حامی اصلاحات با شعار عبور از خاتمی عملا باعث شکست آنها در انتخابات سال هشتاد و چهار شد.
پیروزی احمدی نژاد در سال هشتاد و چهار نزدیکی بیشتری اصلاح طلبان و کارگزاران هاشمی رفسنجانی را در پی داشت، این نزدیکی باعث تغییر معنایی گفتمان اصلاح طلبی از یک گفتمان عدالت محور به یک گفتمان لیبرال طرفدار اقتصاد آزاد شد. در واقع کارگزاران به جای اینکه در گفتمان اصلاحات حل شوند این گفتمان اصلاحات بود که خود را حل شده در کارگزاران سازندگی مشاهده می کرد.
گفتمان اصلاحات بدون آسیب شناسی چرایی از دست دادن آرا خود در میان طبقات پایین جامعه این اشتباه بزرگ را با رفتن زیر سایه حزب کارگزاران و هاشمی رفسنجانی مرتکب شد و در سال هشتاد و هشت نیز همین امر به عنوان پاشنه آشیل این جریان باعث شکست آنها در انتخابات شد.

پس از انتخابات هشتاد و هشت گفتمان اصلاح طلبی به حاشیه رانده شد و عملا قدرت خود در ساختار حکومت را از دست داد.
در انتخابات سال نود و دو حسن روحانی با تفکرات اقتصادی حزب کارگزان و با معرفی خود به عنوان نماینده پاد گفتمان احمدی نژادی در عرصه انتخابات شرکت کرد. اصلاح طلبان این بار با حمایت از حسن روحانی باعث پیروزی او شده و توانستند تا حدودی از حاشیه خارج شوند.
دولت اول روحانی با تنش زدایی بین المللی و ثبات نسبی اقتصادی توانست حامیان اصلی خود که اکثریت بدنه اصلاح طلبان بودند را راضی نگه داشته و آنها را ترغیب کند تا در سال نود و شش نیز دوباره برای انتخاب او پای صندوق های رای بیایند.

حلقه مفقوده اصلاح طلبان(طبقات پایین) که از سال هشتاد و چهار از این جریان جدا شده بودند این بار نیز حمایت چندانی از کاندیدای مورد حمایت اصلاح طلبان نداشتند.
حوداث چندین ماه اخیر باعث ناامیدی بخشی از رای دهندگان روحانی شد به گونه ای که شعار عبور از روحانی و ابراز پشیمانی از رای به او زودتر از دولت دوم خاتمی شنیده شد.
حوادث و رویداهای روزهای اخیر نشان داد دیگر جریان اصلاح طلبی قدرت تاثیر گذاری خود را از دست داده است و بدنه اجتماعی که حامی این جریان از اطلاح طلبان گذر کرده است.
در روزهای آینده با فروکش کردن این اعتراضات آرامش به فضای سیاسی کشور باز خواهد گشت ولی دیگر کاندیدای مورد حمایت اصلاح طلبی با هیچ روشی قادر به پیروزی در انتخابات نخواهد شد و به نظر دود این اتفاقات بیشتر از همه به چشم جریان اصلاح طلبی خواهد رفت.
از همین حالا می توان پیش بینی کرد که پیروز انتخابات بعدی مجلس و ریاست جمهوری از طیف سیاسی غیر از اصلاح طلبان خواهد بود و به احتمال زیاد این جریان پس از بیست سال حضور کج دار و مریز در عرصه سیاسی کشور برای همیشه به تاریخ خواهد پیوست.

در این شکست اصلاحات در ایران عوامل زیادی دخیل بوده اند که از مهمترین آنها می توان به :
1_ چرخش به راست گفتمان اصلاح طلبی و قرار گرفتن زیر چتر کارگزاران
2_ تندروی برخی از سران اصلاحات به ویژه برخی نمایندگان مجلس ششم
3_ رانت خواری و فساد اقتصادی برخی از افراد وابسته به این جریان
4_ عدم درک صحیح جامعه از گفتمان اصلاح طلبی به عنوان یک پروسه طولانی مدت
5_ عدم توجه به خواسته های اکثریت حامیان توسط سران اصلاحات
6_ عدم آسیب شناسی دقیق از اشتباهات و سعی کردن برای رفع آنها
7_به رسمیت نشناخته شدن کامل توسط گفتمان رقیب
@kharmagaas