سوداگران انسان (بخش سوم).. شایان طالع ماسوله.. سوم:

سوداگران انسان (بخش سوم)

شایان طالع ماسوله

سوم:

علم مدرن اساسا بنيان استعلائى خود را از دست داده است، به زعم هوسرل (در دوره سوم حيات فكرى اش) سرچشمه بحران شناخت علمی و فلسفی در 》ابژکتیویسم《 علم مدرن ريشه دارد؛ یعنی دركى رياضى وارانه و كمى (دكارتى - گاليله اى) نسبت به جهان. يعنى انسان مدرن، زيست جهان، يعنى جهانى كه موضوع مستقيم تجربه ماست، جهانى كه ما در آن زاده مى شويم و در هر لحظه از زندگى مان خود را در آن مى يابيم، را رياضى وارانه و كمى مى بيند. در واقع، به جاى واقعيت، گمان را جايگزين كرده است. در حالى كه طبیعت در تجربه مستقیم ما خود را به صورت نظام ریاضی گونه عرضه نمی‌کند.
به بیان هايدگر: 《مته متيكال بر چنان ادعايي متكى است، يعنى به كار بستن تعين بخشيدنى به شي كه به طور تجربي از آن شى استنتاج نشده است، اما با اينهمه در بنيان هر نوع تعين بخشيدنى به اشيا و ممكن ساختن آنها و جا باز كردن براى آنها نهفته است.》(عصر تصویر جهان، هایدگر، اباذری)
در واقع اين نگاه (رياضى وارانه) خود زيست جهان را نفى مى كند و به تعبیر دیگر، این بحران، بحران معنا و ارزش هاست.
یا به بیان مارکوزه: فلسفه پوزیتیویستی نیز به لحاظ پیوند با تکنولوژی و نظام سرمایه داری تنها ابزار بهره کشی انسانهاست.
(نظریه های جامعه شناسی، آزاد ارمکی، ص ۱۴۸.)
به زعم هايدگر مهمترين واقعه در عصر حاضر آن است كه انسان به سوژه (Subject) و مفهوم يونانى (hypokeimenon) به معناى آنچه كه در پيش رو و يا در بنيان قرار دارد و به منزله بنياد، همه چيز را در خود گرد مى آورد؛ تبديل شده است كه چيزهاى ديگر حقيقت وجودى خود را از او كسب مى كنند: آدمى به مركز نسبتهاى هر آنچه هست بدل گشته و جهان تبديل به تصويرى روبه روى انسان به عنوان سوژه قرار گرفته است. جهان به جز آنچه آدمى به عنوان سوژه آن را پيش مى نهد و باز مى نمايد معنايى ديگر ندارد. (عصر تصوير جهان، هایدگر، اباذری)
هايدگر دو شيوه انديشه را پيش روى ما مى گذارد:

١- تفكر محاسبه گرايانه (calculative thinking)
٢- تفكر معنوى - متأملانه - عميق (meditative thinking)

او عصر جديد را دوران انسان محورى مى داند، دورانى كه امر متعالى و قدسى حجيت خود را از دست داده است. تفكر معنوى در نظر هايدگر از جايگاه عميق و مهمى برخوردار است. چه آن كه امر متعالى به زندگى معنا مى دهد و تكيه گاه معنوى انسان هاست. در واقع، بسيارى از مشكلات در عصر مدرن از اين مسئله ناشى مى شود، سودگرايى، ابزارگرايى، سلطه بر زمين و نابودی محیط زیست و غیرو همه از فقدان امر متعالى ناشى مى شود.
ديد رياضى وارانه و كمى نسبت به جهان از همان سنخ تفكر محاسبه گرايانه است، اين ديد همه چيز را بسان منبعى براى تأمين انرژى، منبعى براى سوخت (Gas Station)، براى سود بيشتر، توليد بيشتر، سيطره بيشتر بر جهان و استيلا پيدا كردن آدمى بر هر آنچه كه هست را ميسور مى سازد.
بشر امروز دچار فقر تفكر متأملانه، عميق، معنوى و غير محاسبه گرايانه است، آن قدر مشغول امور سطحى و حساب گرايانه است كه حتى از بى فكرى خود غافل است. بشر امروز گريزان از تفكر است و اين گريز از تفكر، مبدأ بى فكرى است و لازمه اين گريز آن است كه آدمى نخواهد بى فكرى خود را ببيند و بپذيرد.
و هم او در نوشتاری دیگر توضیح می دهد که: 《چيست اين انديشه انگيزترين؟ اين انديشه انگيزترين در زمانه انديشه ما خود را چگونه نشان مى دهد؟ انديشه انگيزترين امر آن است كه ما هنوز انديشه نمى كنيم؛ هنوز هم نمى انديشيم گرچه وضعيت جهان دم به دم انديشه انگيزتر مى شود.》 (چه باشد آنچه خوانندش تفكر، هایدگر، جمادی)
وضع بشر امروز چنان است كه مى خواهد حتى گريز از تفكر را انكار كند. او خلاف اين را مدعى است و با پيش كشيدن طرح ها، اطلاعات، پروژه هاى تحقيقاتى و با ارائه اعداد و ارقام مدعى تفكر است.
غافل از اين كه اين فقط مربوط به تفكر محاسبه گرايانه است كه مدام احتمالات اقتصادى و مادى را محاسبه مى كند و از تفكر معنوى بيشتر و پيش تر غافل مى شود. چنين غفلتى عواقب دهشت بارى براى جهان به ارمغان مى آورد، كه از جمله آن نابودى زمين و بى خانمانى بشر است. انسان معاصر بى بنياد، بى معنا و بى هدف است.
تفكر معنوى، بنیاد تامل در حقیقت است و به زندگی انسان معنا و هدف می بخشد، تفکری که ما را به دامن هستی باز می گرداند، قدرت و شهوت را مهار می کند، بنیاد عقل و خرد حساب گر به شمار می رود و آن را از نیهیلیسم نجات می دهد.

عرایض بالا بیان شد تا بدانیم که اين عصر تنها يك تابو دارد و آن منطق سرمايه محورانه-سودگرايانه (به همان ترتیبی که عرض شد) است، تقدير جمعى ما، آن چيز كه از آن گريزى نداريم همين منطق است كه ريشه در همان سنخ انديشيدن، يعنى انديشه محاسبه گرايانه دارد. باشد که اندکی دراینباره بیاندیشیم و طرحی نو در اندازیم !

@philosophia