هیچ‌گاه و در هیچ جشنوارة سینمایی «خارجی»، فیلمی از علی حاتمی برای حضور در آن جشنواره دعوت نشد (هفته‌های فیلم را نمی‌دانم) دلیلش از

هیچ‌گاه و در هیچ جشنوارة سینمایی «خارجی»، فیلمی از علی حاتمی برای حضور در آن جشنواره دعوت نشد (هفته‌های فیلم را نمی‌دانم) دلیلش از فرط سادگی آن‌قدر روشن است که گاهی حتی به ذهن خطور نمی‌کند. اگر حال و حوصله‌اش باشد و یک بار دیگر و با این قصد؛ مونولوگ‌های او را بخوانیم؛ موضوع دستگیرمان می‌شود. نه داستان‌های او، نه شخصیت‌پردازی‌هایش، نه دیالوگ‌ها و مونولوگ‌هایش؛ هیچ‌کدام برای مخاطب خارجی «جالب» نیستند یا به عبارت بهتر «قابل فهم» نیستند. سینمای علی حاتمی، سینمای بومی است که باید «اینجایی» باشی تا کلید زبانش را بدانی. حتی اگر یک بیگانه باشی که سالیان سال «ایران‌نشین» هم باشی؛ باز برایت گوشه‌هایی از جهان حاتمی، گنگی‌هایی دارد.

هر وقت که به فیلم‌های مورد علاقه‌ام از سینمای ایران فکر می‌کنم؛ هرگز و در وهلة نخست؛ میزانسن‌های آن‌ها، صحنه‌آرایی، کارگردانی، تدوین و بازی بازیگران آن فیلم‌ها به خاطرم نمی‌آید. تنها و تنها دیالوگ‌های‌شان، پیش چشمم ظاهر می‌شود. فرقی هم نمی‌کند که شاید وقتی دیگر باشد؛ یا هامون، مادر، سوته‌دلان. آن‌چه که پیش از هر نکتة دیگر یادم می‌آید «حرف»هاست. تک‌گویی‌ها، کلمات و در مورد فیلم‌هایی که از حاتمی بسیار می‌پسندم و گاهی برایم تکیه‌کلام شده‌اند؛ این اتفاق بیش‌تر و بیش‌تر می‌افتد. گاهی خواسته‌ام به راز این کار پی ببرم و شاید تنها جوابی که پیدا کرده‌ام این است که ما ایرانی‌ها، خیلی بیش‌تر از آن‌که اهل عمل باشیم، اهل گفتن (و گاهی شنیدن حرف دیگران!) هستیم (هم‌چنان حواسم هست که از آن سوی بام شوونیسم به پایین نیفتم!). آن‌چه که در ذهن داریم و آن را به زبان می‌آوریم؛ برای‌مان مسجل می‌شود. گویی اگر حرف نزنیم، حتی خودمان را باور نداریم. حتی سنت تک‌گویی هم اگر مال ما نباشد و مثلاً از شکسپیر وهلمتش هم بیاید؛ گاهی برای‌مان کاربرد پیدا می‌کند. متکلم وحده شدن در میان خیلی از مردم رواج دارد. از خودشان می‌گویند و می‌گویند و می‌گویند. آدم‌های آثار حاتمی هم این گونه‌اند. هرچند که آن نمای «زنده» در فیلم مادر هرگز فراموشم نمی‌شود؛ نمایی از یک قاب « طبیعت بی‌جان»؛ باقالی پخته‌ای که از آن بخار بیرون می‌آید، در کنار میوه‌هایی دیگر و ظرفی پر از سرکه، که در پس‌زمینه نرده‌هایی دیده می‌شود، دوربین آن‌قدر روی این نما باقی می‌ماند تا بخار برخاسته از ظرف باقالی را خوب ببینیم و زنده بودنش را دریابیم؛ اما بیش از چنین تصاویری؛ آن‌چه که از فیلم‌های حاتمی در یادم می‌ماند، همین آدم‌های ایرانی اویند که خصلت‌های‌شان را از لابه‌لای آن‌چه بر زبان می‌آورند؛ می‌توان بازشناخت.

سینمای بومی علی حاتمی چه‌گونه می‌تواند زندگی ما را دگرگون کند؟ برای نمونه نگاه کنیم به مادر. فیلم از چه سخن می‌گوید؟ (اگر تا حدودی لحن این نوشتار در این لحظه شعاری جلوه می‌کند, پیشاپیش عذرخواهی می‌کنم. گاهی واقعیت را باید جیغ کشید، تا باورش کنیم!) فیلم مادر از چیزی سخن می‌گوید که خیلی‌ها فراموشش کرده‌اند؛ احترام به مادر. موجودی که از او حیات می‌گیریم ولی به‌سادگی می‌توانیم او را به آسایشگاهی بفرستیم تا برای خودش همان‌جا بمیرد. آیا حرفی که فیلم بیان می‌کند، تاریخ مصرف داشته است؟ یادمان باشد که حاتمی، فیلم در سال 1368 ساخته. یعنی دورانی که هنوز ازخودبیگانگی‌ها این‌قدر مدرن نشده بودند. آن‌هایی که خیلی دل‌شان برای مادرشان می‌سوزد؛ الان می‌توانند یک خط ایرانسل بخرند و با یک گوشی پنجاه‌شصت تومانی بدهند دست مادرشان، که یعنی هوای مادرمان را داریم. هر روز حالش را می‌پرسیم و الی آخر... فیلم مادر از ما می‌خواهد فکر کنیم. فضایی که فیلم ایجاد می‌کند، ناکجا آباد نیست. گوشه و کنار همین شهر شلوغ است. فیلم، از ما می‌خواهد فکر کنیم. اگر هنوز مادری هست، تا دیر نشده او را دریابیم، در واقع خودمان را دریابیم. چرا که اگر رفتار نامعقولی با مادرمان داریم (مثل محمدابراهیم که با بی‌رحمی هرچه تمام‌تر از مادرش سخن می‌گوید) این رفتار می‌تواند «برنامة آیندة» ما باشد. درد دل محمدابراهیم با مادرش و گله از دست طوبی همسرش و بچه‌هایش را به خاطر داریم «بچه‌ها پول شکلات‌شون برسه، دوتا آقاجون بارمون می‌کنن».

چه‌گونه علی حاتمی زندگی ما را دگرگون می‌کند؟ به سوته‌دلان نگاه کنیم. فیلم، از مسئولیت سخن می‌گوید؛ این‌که هر کس در زندگی‌اش مسئول خود و دیگران است. داداش حبیب که عمرش را پای برادر علیلش می‌گذارد به ما می‌گوید که تنها خودمان را نبینیم (سینمای معناگرا، دیگر قرار است چه بگوید که سینمای حاتمی نمی‌گوید؟!) او از خودش می‌گذرد. این خصلتی «این‌جایی» است. اما آن سوی آب، گاهی پذیرفتنی نیست. چرا باید کسی عمرش را پای برادرش بگذارد؟ چرا او را نمی‌فرستد یک جایی؟ (یادتان هست در «روح» ماریون کرین این را به نورمن بیتس می‌گوید؟) داداش حبیب این کار را نمی‌کند و حاضر است قیمتش را بپردازد: عمرش و گذشتن از عشق خودش به فروغ. سینمای علی