قسمتی از نامه مرتضی کیوان به همسرش پوری سلطانی، سه ماه پس از ازدواجشان کیوان دستگیر و تیرباران شد

قسمتی از نامه مرتضی کیوان به همسرش پوری سلطانی ،سه ماه پس از ازدواجشان کیوان دستگیر و تیرباران شد.
پوری سلطانی از زنان هنر دوست و ادیب بودند که آبان سال نود و چهار از دنیا رفت.


احتیاج ما به اینکه با هم باشیم یک زمینه عینی و رئالیستی دارد. ما هردو نخستین گل عشق‌های گذشته‌مان را که پیش از آشنایی با یکدیگر روئیده‌است، با همه شادابی و طراوتش در خاطر داریم. اما بودن ما با هم دارای کیفیتی بسیط تر و دوست داشتنی‌تر از هر عشقی است.
ما رفیقیم. دوستیم. یاور همدیگریم. ایمان و زندگی ما با هم و توأم است. تو دوست و رفیق بهترین رفقا و عزیزترین دوستان شبانه‌روزی منی. تو و من، چون سایر دوستان و رفقای دور و برمان، با زندگی هم آمیخته‌ایم. ما امواج توأم یک جویباریم. قطرات جهنده یک آبشاریم. از هم جدایی ناپذیریم. احساسات ما آنقدر تکامل‌یافته و با ادراکمان درآمیخته است که به قدر کافی شهامت داشته باشیم.
ممکن است تو در هوس و رویای تازه‌ای شکوفان شوی، در این صورت به آزادگی یک انسان می‌توانی در احساسات خود صراحت و شهامت داشته باشی. تو می‌توانی به هر کس که می‌پسندی عاشق باشی. عشق برای هیچ کس گناه نیست. تو می‌توانی با تمام وجود و هیجانت در یک عشق پاک و سالم رها شوی و این حق توست، حق هر انسانی است. این جهش‌های احساسی با همه خلجانی که در قلب انسان ایجاد می‌کند هرگز نمی‌تواند چهره اصیل دوستی و رفاقت و یگانگی ما را تغییر دهد. بازگشت ما به هر سویی که برویم یا کشیده شویم، به یکدیگر است، من به این معنی ایمان دارم.
تو هر جا بروی و بر عشق هر کسی بدرخشی سرانجام مرا چون یک یاور انسانی شور و نشاط خود باقی خواهی دید. ما آخرین ملجأ یکدیگریم. دوستی و رفاقت ما هر نقشی بپذیرد پاکی و پایداری خود را از دست نمی‌دهد.
غبار تیرگی‌ها و نگرانی‌ها خیلی زود با آب صفا و ایثار شسته می‌شود. ما در ایمان و اعتماد بزرگ خود رشد می‌کنیم و احساسات و ادراک ما، حتی با هر موجی از کشاکش تمنا و هوس‌های فراّر هم، باز به سوی تکامل منطقی و رئالیستی خود پیش می‌رود.

نیاز ما به بودن با یکدیگر ناشی از فوران و هیجان یک عشق ناگهانی، یک عشق ایجاد شده، یک عشق پر از ماجرا و کشمکش، یک عشق تلقین‌شده نیست. خیلی بسیط‌تر، وسیع‌تر و بخصوص منطقی‌تر و رئالیستی‌تر است.
مدت‌هاست که من از عشق‌های سرسامی و ناشدنی دورم. این دوستی و رفاقت و همدلی و همفکری ماست که با استحکام فولاد، محبت و انس و نوازش و ایثار ما را پایه‌گذاری کرده‌است. در حقیقت تبلوری از تجلی یک ایمان و اعتقاد شکست ناپذیر به همبستگی بشری و انسانی است. در این صورت نیاز ما به بودن با یکدیگر، تظاهری از احتیاج به جسم یکدیگر نیست. (...)
...
من به تو اعتماد دارم همچنان که به پهناوری و اعتلای ایثار خود واقفم. ما با یکدیگر و با هم خواهیم بود. زیرا انس و محبت ما از جرقه یک عشق ناگهانی به وجود نیامده، فسادناپذیر و ناسوختنی است، لهیب هیچ آتشی هم آن را خاکستر نمی‌کند. من با چنین ایمانی حریق هر سرکشی طبع تو و هر رفیق دیگرم را با نوازش قلبم پذیرا می‌شوم...(...)
...
هیچ‌کس نمی‌تواند رقیب من باشد، زیرا هر که مورد عشق تو قرار گیرد رفیق من است و من شادی هر دوی شما را با زبان دل می‌چشم. اگر روزی هم در سرداب محرومیت‌ها فولاد دلم بپوسد، بازهم از یک رفیق و یک دوست به یک «فقط عاشق» تنرّل نمی‌کنم. به عشق‌های یک طرفه و بی‌حاصل و مظلوم که از نظر اعتقاد مشترک ما سر و سامان درستی نداشته باشد هیچ دلبستگی و عقیده‌ای ندارم. عشق‌هایی که می‌جوشد و شعله‌ور می‌شود و حوائج جسم را برمی‌انگیزد و برمی‌آورد مانند یک حریق اگرچه شاید زیبا و تماشایی است اما سرانجامش خرابی و فساد است. رفاقت و دوستی ماست که که یک انس و محبت فسادناپذیر است...(...)
...
[من] در اوج تپش تمنای طبیعی تو و حتی در جهش شوق و خلجان احساسی خودم، باز هم یک رفیق و مونس باقی مانده‌ام و محبت و مهربانی‌ام به دوستی رفیقانه‌ای که در شأن اعتقاد مشترک ماست نزدیکتر بوده تا به عشقی جوشان و هوس آمیز و سرگرم‌کننده.
بارها فکر کرده‌ام ما در سرنوشت‌مان رها می‌شویم و زمان سرانجام زندگی ما را آن طور که با نرمش و اصالت طبیعت‌مان و پاکی و نجابت اعتقادمان سازگار باشد ربط خواهد داد.
انس و محبت مشترک ما، درواقع، پیروزی اعتقاد ما به همبستگی انسان‌هاست. من به تو اعتماد و اعتقاد دارم زیرا تو قسمتی از زندگی منی، تو ترانه‌ای از سرود ایمان بزرگ منی. تو رفیق منی و همین کافی است که تا پایان زندگی با هم، رفیقانه و همراه و همدل باشیم.
۱ فروردین ۱۳۳۳
telegram.me/kharmagaas