من آن خرمگسی هستم که خدا وبال این دولتشهر کرده و تمام روز و همه جا شما را نیش زده و برمی انگیزانم. دیگر به آسانی کسی چون مرانخواهید یافت و از این رو به شما اندرز می دهم که از گرفتن جان من درگذرید. «دفاعیات سقراط» @farhad_ghanbariiiii
به یاد فدریکو فلینی.. شاعران که میروند، فصلی از کتاب زیبایی شناسی زندگی بسته میشود
به یاد فدریکو فلینی
شاعران که میروند، فصلی از کتاب زیبایی شناسی زندگی بسته میشود. سینماگران شاعر را به یاد آورید، کسانی را همچون تارکوفسکی و پاراجانیان، که اکنون نیستند و انگار چیزی، قطعه ای از زندگی را همراه خود برده اند. اکنون با غیاب فدریکو فلینی باز از آن کتاب چیزی کاسته میشود. فلینی از جمله ی درون نگرترین سینماگران بود، اما خاطراتش را در هیئتهایی سخت متنوع جلوه می داد و سرزمینش ایتالیا را در چندگانگی اش آینه ی تمام نمای جهان می نمود.
زامپانو در جاده، مارچلو روبینی در زندگی شیرین، کابیریا در شبهای کابیریا، گیدو آنسلمی در هشت و نیم و همچنین کازانووا و پسربچه های امارکورد با یکدیگر تفاوتهای بسیار دارند، اما انگار همگی جلوه ای از درون خود فیلمساز نیز هستند. بدین گونه برای فلینی جزء از کل جدا نبود: زندگی اهالی دهکده ای که هرچند یک بار به انتظار گذر کشتی افسانه ای میمانند، یا رویاهای مرد میانسالی که در جستجوی عشقهای از دست رفته ی جوانی است، هر یک به شکلی برای فلینی شاعر به مثابه سفری است بی پایان و آمیخته با تخیلی شاعرانه که همچون گردش قطار کودکی از خاطره ای به خاطره ی دیگر باز میگردد. به واقع همه ی آثارش ابعاد نمادین سفرهای درونی اویند، جستجویی همیشه نو.
فلینی از فلینی به فلینی سفر میکند و در هر یک از فیلمهایش گوشه ای از فردیت خود را نشانمان میدهد. او زمانی در مصاحبه ای گفت: فیلم ساختن برای من یک حرفه نیست، بلکه شیوه ای است برای خود تحقق یافتگی و معنی دادن به زندگیم و در سراسر سفر معنوی او به سرزمین رویاها، هر بار به گونه ای نوای شیپور سیرک زندگی در خاطره مان طنین می افکند.
پس اکنون، در غیابش نیز آنچه میشنویم آوای اندوهبار ناقوسهای عزا نیست. این نوای سرخوشانه ی شیپور سیرک است، که همراه با آمیزه ای از تمامی موسیقی هایی که نینوروتا برای آثارش ساخت، خبر از جاودانگی سینمای فدریکو فلینی می دهد.
@kharmagaas
رامین جهانبگلو