فرهاد قنبری:. نگاهی به فیلم باد ما را خواهد برد

فرهاد قنبری:
نگاهی به فیلم باد ما را خواهد برد

نگاه توریست شهری به روستا و روستایی شبیه نگاه غربی ها به شرقی هاست.

رفتار آنها با روستا و روستایی از موضع بالا، سلطه جویانه و استعمار گرانه است. یا در بهترین حالت روستایی برای نگاه شهری تصویری مناسب برای ثبت یک اثر هنری و کسب جوایز متعدد از طریق آن است.

فیلم باد ما را خواهد برد فیلمی است که به روستا و روستاییان از دریچه نگاه یک کارگردان تلویزونی می نگرد، نگاه او نگاهی از بالا است، اغلب به سبک زندگی روستاییان به چشم تمسخر و تحقیر می نگرد و گاهی آنها را دست می اندازد، از زاویه دید او زندگی در روستا تعطیل است. او مدام در حال غر زدن است و فکر می کند هر روزی را که در روستا می گذارند عمرش به بطالت می گذرد. زندگی برای او بدون تکنولوژی سخت و عذاب آور است به این دلیل مدام دنبال مکانی است تا بتواند با موبایل ارتباط خود را با زندگی خود حفظ کند، وقتی گوشی او زنگ می زند با شور و شعف و وجدی خاص شروع به دویدن می کند ، دویدن به مکان بلندی که بتواند با دنیای خود ارتباط برقرار کند.
بلندترین نقطه این روستا قبرستان است(تنها جایی که گوشی او آنتن می دهد و این از ظرایف کار کیارستمی است)
در کنار قبرستان مردی به نام یوسف در حال حفر کندن سوراخی برای ایجاد مکانی برای ارتباط است.
در یکی از این دیالوگ های میان کارگردان تلویزیونی و مغنی، چاه بر سر او آوار می شود( انگار فاجعه از قبل خود را اعلام می کند، فاجعه رسوخ تکنولوژی و به عاریت گرفته شدن زندگی) او حتی تلاش خاصی برای نجات یوسف نمی کند و فقط به روستاییان اطلاع می دهد که یوسف دچار مشکل شده است. انگار کیارستمی به یوسف گوشزد می کند که چاه حفر شده او چاه دفن خود اوست، چاهی که می خواهد فردی مانند همان کارگردان تلویزیونی را پرورش دهد.

روستاییان کیارستمی مثل بقیه آثار ساخته شده او در روستا افرادی معمولی با لباس هایی خاک گرفته و چهره هایی سوخته از آفتاب و سختی کشیده هستند.
روستاییان کیارستمی در عین سادگی و فقرشان، در سکوت حکمفرما بر محیط زندگی شان در خستگی و رنج تحمیل شده از سختی کارشان، انسانهایی ناامید و دلمرده یا برده پول و تکنولوژی نیستند. آنها زندگی را با طبیعت در آمیخته می نگرند و با زمین الفتی ناگسستنی دارند.

در یکی از دیالوگ های جذاب فیلم که بهزاد بر ترک موتور پزشک روستا نشسته است و از میان گندمزاران در حال گذر هستند از زبان پزشک چنین می شنویم:

جوان (بهزاد دورانی): می فرمودید آقای دکتر… فرمودید مریضیش چی هست؟

پیرمرد دکتر: هیچ مریضی بخصوصی ندارد، غیر از پیری و رنجوری. یه پاره استخوانیه، الان گوشه اتاق افتاده و احوالی ام نداره به اون صورت.

جوان: پیری هم بد دردیه آقای دکتر.
دکتر: بد دردیه، ولی از پیری بدترش هم هست… اون مرگه

جوان: مرگ؟

دکتر: بله، مرگ. همون مرگ از همش بدتره… انسان چشم از این دنیای قشنگو، طبیعتای زیبا و نعمتهای خدادادی می بنده و می ره… دیگه بر نمی گرده.

جوان: ولی می گن اون دنیا، قشنگتر از این دنیاس.
دکتر: آخه، اون دنیا مگه کسی رفته و آمده ببینه قشنگه یا قشنگ نیس…
گویند کسان بهشت با حور خوش است، من می گویم که آب انگور خوش است، این نقد بگیر و دست از آن نسیه بردار، آواز دهل شنیدن از دور خوش است..»

فیلم باد ما را خواهد برد مثل اکثر آثار کیارستمی فیلمی در ستایش زندگی و روایت زنده بودن حیات از دریچه دیگری است..

telegram.me/kharmagaas