من آن خرمگسی هستم که خدا وبال این دولتشهر کرده و تمام روز و همه جا شما را نیش زده و برمی انگیزانم. دیگر به آسانی کسی چون مرانخواهید یافت و از این رو به شما اندرز می دهم که از گرفتن جان من درگذرید. «دفاعیات سقراط» @farhad_ghanbariiiii
شعر لویی آراگون (آفیش سرخ). نه شهرت خواسته بودید نه اشک. نه مرثیه و نه نیایشی برای مردگان
شعر لویی آراگون (آفیش سرخ)
@kharmagaas
شما نه شهرت خواسته بودید نه اشک
نه مرثیه و نه نیایشی برای مردگان
یازده سال چون باد گذشت، یازده سال
شما تنها سلاحتان را بکار برده بودید
چشمان پارتیزان ها به مرگ کور نمی شود
عکس هاتان را بر دیوار های شهرمان کوبیده بودند
سیاه از ریش و از شب، ژولیده و تهدید آمیز
بر دیوارکوبی که به لکه های خون می ماند، تلفظ نام هایتان دشوار بود
می خواستند رهگذران از دیدن نام هایتان وحشت کنند
همانجا كه میخواستند عابران را بترسانند
شاید كسی ترجیح نمیداد كه شما را فرانسوی ببیند
ولی مردم در روزهای سخت به شما چشم میدوختند
اما در ساعت ممنوع، انگشتهای گمنامی
روی عكسهای شما نوشتند «جانباختگان برای فرانسه»
و پس از آن به دلتنگی صبحها طعم دیگری دادند
همه جا سرد و یونیفورمها یك رنگ بود
تا در آخر فوریه در آخرین دقایق زندگی شما
در حالیكه یكی از میان شماها به آرامی میگفت:
خوشبخت باشید، خوشا بهحال كسی كه زنده میماند
من زندگی را بدرود میگویم بدون هیچ كینهیی به مردم آلمان
بدرود ای درد، بدرورد ای خوشبختی، بدرود ای گل سرخ
خداحافظ زندگی، خداحافظ روشنایی و باد
ماری، تو خوشبخت باش و گاهی به من فكر كن
تو كه میروی در زیباییها منزل كنی
وقتی كه همه چیز دیرتر از «ایروان» تمام میشود
خورشید درخشان زمستانی تپهیی را روشن میكند
كه بگوید طبیعت زیبا است و دل تنگم میكند
عدالت با گامهای پیروزی ما خواهد آمد
ملینه من،آه!عشق من، بینوای من
می گویمت زندگی کن و فرزندی به دنیا آر
-
آنها بیست و سه نفر بودند وقتی تفنگها غریدند
بیست و سه نفر،قبل از اینكه بهخاك افتند، (قلبهایشان را دادند)
بیستوسه خارجی اما برادران ما
بیستوسه عاشق كه مرگ را بهخاطر زندگی(دوست داشتند)
بیستوسه نفر كه فریاد زدند فرانسه میایستد...
@kharmagaas