فرهاد قنبری:

فرهاد قنبری:
هر جامعه ای سعی می کند گفته ها، نوشته ها و آثار، اندیشمندان، متفکران و هنرمندان خود را از طریق رسانه ها و ابزارهای مختلف به گوش توده های جامعه برسانند تا جامعه با عادت کردن به نام و گفته های آنها با اندیشه و تفکری عمیق تر و ریشه دارتر رشد یابد.

در ژاپن کارگردانان بزرگ سینمای این کشور مانند کوراساوا، میزوگوچی، اوزو و...از چهره های کاملا شناخته شده و محبوب در میان مردم هستند. یا در فرانسه نویسندگان، روشنفکران، شاعران و هنرمندان این کشور چهره هایی محبوب در میان مردم به شمار می روند به گونه ای که گفته می شود یکی از شلوغترین تشییع جنازه های تاریخ ، تشییع جنازه ویکتور هوگو نویسنده فرانسوی بوده است یا در مراسم تشییع ژان پل سارتر دهها هزار نفر حضور پیدا کرده اند.

در جامعه ما شرایط متفاوت است. نویسنده و مترجمی که عمر خود را در راه اعتلای فکری و فرهنگی جامعه صرف کرده است، در نهایت در اوج گمنامی، فقر، مهجوری میمیرد و هیچکس هم سراغی از او نمی گیرد.
شاعر و هنرمند یا به اجبار ترک وطن کرده و در غربت جان می سپارد ( سیاوش کسرایی، فریدون مشیری، غلامحسین ساعدی، صادق هدایت، سهراب شهید ثالث و..) یا در گوشه ای تنها و رنجور ( شهریار، اخوان ثالث) و به دور از یادها رخت سفر می بندد.

وضعیت روشنفکران هم اگر بدتر از شاعران و هنرمندان نباشد، بهتر نیست. روشنفکران برجسته و توانمند یا در بیرون از مرزها هر کدام در کشوری در به در و آواره هستند و یا در داخلی در گوشه ای غمگین و نگران و با تلخی حوادث را دنبال می کنند و اگر گاهگاهی هم از سر دلسوزی سخنی گفته یا مطلبی می نویسند با انواع و اقسام توهین ها و فحاشی ها مواجه می شوند.
جامعه امروز ما به چنان بلاهتی دچار شده است که روشنفکر و روشنفکری با عناوین تحقیر آمیز و پر از توهین مورد خطاب می گیرد، یا با متفکر و اندیشمند همچون بیماری جذامی رفتار می شود که در عبور از کنار او باید دهان و صورت را گرفت تا مبادا به بیماری لاعلاجی مبتلا شد، هر سخن و گفته ای که دردها و آسیب های جامعه را نهیب می زند چنان پس زده می شود که انگار گستاخی هرزه گو، پس رانده شده است.

در این دهه ها یک "بدل" و کاریکاتور مبتذلی از شاعر و نویسنده و هنرمند و روشنفکر شکل گرفته است که با استفاده از سطحی نگری و بلاهت حاکم در فضای عمومی خود را به جای نسخه اصلی جا زده است.
جای بسیار تعجب دارد که امروز دل نوشته های ( یه به قول خودشان سروده ها) علیرضا آذر، گروس عبدالملکیان، رسول یونان، نیکی فیروز کوهی،سابیر هاکا، هلیا صدیقی، کردبچه، مهدی موسوی، یغما گلرویی و هالو و امثالهم بیشتر از شاعرانی مانند نظامی، عطار ، نیما یوشیج، اخوان ثالث چاپ شده و مورد استقبال قرار می گیرد. در سایر هنرها مانند موسیقی و سینما هم بماند که چه چیزی با نام هنر به خورد مخاطب داده می شود.

عرصه روشنفکری ایران نیز به لطف فضای مجازی در اختیار عده ای افراد بی هویت و هتاک قرار گرفته است که به همان میزان جهالتشان، مطلق اندیش دگم و مشمئز کننده هستند، افرادی که به راحتی روشنفکران و اهالی قلم را مورد تمسخر و فحاشی قرار می دهند و فکر می کنند با گفتن جمله " از هر چی روشنفکره حالم به هم میخوره" به درجات بالایی از تفکر و خاص بودن دست یافته اند غافل از اینکه کسی که ادعای تنفر از اهالی فکر و اندیشه می کند در واقع مهر تاییدی بر حماقت خود می زند.
@kharmagaas