«من دست به کاری می‌زنم که هرگز سابقه‌ای نداشته است و در آینده هم هیچ کس نخواهد توانست از آن تقلید کند

«من دست به کاری می زنم که هرگز سابقه ای نداشته است و در آینده هم هیچ کس نخواهد توانست از آن تقلید کند. می خواهم مردی را با تمام خصوصیات حقیقی و طبیعی خود به همنوعانم نشان دهم و این مرد خود من خواهم بود.

تنها من قلب خود را احساس می کنم و آدمیان را می شناسم. سرشت من به هیچ یک از کسانی که دیده ام نمی ماند و به خود اجازه می دهم که بپندارم در آفرینش با هیچ یک از دیگر آدمیان نیز همانندی ندارم. اگر از آنان برتر نیستم دست کم با آنان تفاوت دارم. خوب یا بد بودن کار طبیعت در شکستن قالبی که گل مرا در آن سرشته امری است که تنها پس از خواندن نوشتۀ من می توان درباره اش داوری کرد.

بانگ صور قیامت هر بار که می خواهد برخیزد خواهم آمد این کتاب را به دست گرفته در پیشگاه داور متعال حاضر خواهم شد و به آواز بلند خواهم گفت: این است آنچه کرده ام، آنچه اندیشیده ام، آنچه بوده ام. بد و نیک را با صراحتی یکسان بیان کرده ام نه از بدی نکته ای را ناگفته گذاشته ام و نه چیزی بر نیکی افزوده ام و اگر گاه پیرایه ای ناچیز بر سخن بسته ام تنها و تنها برای پر کردن خلائی بوده است که نقصان حافظه ام آن را پدید آورده بود. توانسته ام آن چه را که می دانستم ممکن است حقیقت داشته باشد حقیقت بینگارم و نه هرگز آنچه را که می دانستم دروغین است. خود را بدان گونه که بودم نشان داده ام، پست و فرومایه، هر جا چنان بوده ام و نیز خوب، بخشنده و بزرگوار، هر گاه چنان بوده ام. باطنم را بدان سان که تو خود آن را دیده ای آشکار کرده ام.

ای ذات ابدی، انبوه بی شمار همنوعانم را در پیرامونم جمع کن باشد که به اعترافاتم گوش فرا دهند، باشد که از رذالت هایم به ناله در آیند، باشد که از مصیبت هایم شرمسار شوند. باشد که هر یک از آنان نیز با همین صداقت در پای سریر تو از مکنونات قلبی خویش پرده بردارد و سپس تنها یکی از آنان اگر شهامت آن را داشته باشد بتواند به تو بگوید: من از این مرد بهتر بودم.»
@kharmagaas
اعترافات _ ژان ژاک روسو