فرهاد قنبری:. قهرمانی به نام احمدی نژاد.. ایده احمدی نژاد همیشه ایده قهرمان سازی است

فرهاد قنبری:
قهرمانی به نام احمدی نژاد

ایده احمدی نژاد همیشه ایده قهرمان سازی است. ایده ای که در آن با ایجاد دوگانه ظالم و مظلوم، خائن و وطن دوست، اشرافی و کوخ نشین، پیچیده و ساده، مردمی و غیر مردمی و امثالهم خود را در جایگاه حق نشانده و توده ها را جذب خود کرده و از این میدان پیروزمندانه خارج می شود.
البته او در انتخاب طرف های مقابل این دوگانه همیشه هوشمندانه عمل می کند. احمدی نژاد هیچگاه خود را در تقابل دوتایی با خاتمی، موسوی یا روحانی قرار نداد و سعی کرد با شناختی که از جامعه دارد در این تقابل ها دنبال چهره های نامحبوب توده ها مانند هاشمی و لاریجانی ها برود. او حتی در سال هشتاد و هشت نیز به جای حملات مستقیم به موسوی یا خاتمی از طریق حمله به ناطق نوری و هاشمی توانست حمایت توده ها را جذب نماید.

او دوباره می خواهد با ایجاد چنین تقابلی به عرصه سیاسی ایران بازگردد.
احمدی نژاد در تحلیل های خود به این نتیجه رسیده است که قدرت در آینده در اختیار خانواده لاریجانی قرار خواهد گرفت و به همین دلیل این تقابل را با آنها آغاز کرده است.
احمدی نژاد رگ خواب جامعه ایران را می شناسد.
چه او را دوست داشته یا از او متنفر باشیم او راه تبدیل شدن به قهرمانی توده ها را بلد است.

قهرمانان همیشه توسط عامه مردم و توده ها ساخته می شوند اما این دلیل بر آن نیست که قهرمانان همیشه چهره خوب و انسانی و روح بزرگی و شجاعت را در درون خود دارا باشند بلکه بالعکس ممکن است قهرمان توده ها موجودی شریر باشد. بی شک هیتلر و استالین قهرمان جمعیت کثیری از توده های آلمانی و روسی بودند . جوامعی که به هر دلیلی تصمیم گرفته بودند روح بزرگی و انسانی خود را زمین بگذارند و به یک بردگی توده ای تن دهند . در طول تاریخ و در برهه های مختلف ملت های بسیار بودند که به عقیمی و نازایی تفکر و اندیشه دچار شده و در یک حرکت جمعی به خود تحقیری و سرکوب فضایل انسانی و تمدنی خود دست زده و با خلق قهرمانان پوشالی ،تاریخ تلخ و سیاهی را برای خود رقم زده اند .

برخی ملت ها پس از گذشت چندین سال یا دهه برگشته ذره بین به دست ،در تاریخ خود به دنبال علت یا علل سقوط به این برده گی جمعی می پردازد. در آلمان پساهیتلری بسیاری از اندیشمندان و متفکران شروع به تحلیل و نقادی عصر فاشیسم پرداختند،نظام آموزشی این کشور از این دوران به عنوان شرم تاریخی خود یاد می کند و توجه مداوم نسل های بعدی به این رویداد هولناک تاریخی و خطر ظهور دوباره فاشیسم را گوشزد می کند.
اینکه ملتی در یک قهقرا و اختگی فکری همگانی ،روح جمعی خود را به شیطان سپرده باشد در تاریخ مثال های زیادی را به خود دیده است .
دموکراسی و رای مردم و ممکن است صدای اکثریت باشد ولی قطعا همیشه صدای حقیقت و آزادی نیست، باید با روسو مخالفت کرد آنجایی که می گوید صدای اکثریت صدای خداست.
گاهی صدای اکثریت مغاک هولناکی است که اژدهایی آتشین سر در آن دهان باز کرده است تا تمامی ارزش های بشری به دست آمده در طول تاریخ را ببلعد و ملتی را شاید برای دهه ها و قرن ها به بردگی و کوتوله گی فکری رهمنون کند.....
باید هوشیار بود و در هر بازی قهرمان سازی به دور از جنجال و هیاهو ریشه های این به صدا درآمدن طبل های تو خالی را نظاره گر بود.
telegram.me/kharmagaas