من آن خرمگسی هستم که خدا وبال این دولتشهر کرده و تمام روز و همه جا شما را نیش زده و برمی انگیزانم. دیگر به آسانی کسی چون مرانخواهید یافت و از این رو به شما اندرز می دهم که از گرفتن جان من درگذرید. «دفاعیات سقراط» @farhad_ghanbariiiii
خلاصه مکالمه فایدون
خلاصه مکالمه فایدون
سقراط پس از توضیح راجع به علّت رد کردن پیشنهاد فرار، به شاگردان میگوید«دغدغه به خود راه ندهید و به خود بگویید که فقط جسم مرا به خاک خواهید گذاشت.»
افلاطون در مکالمهٔ فیدون مینویسد که پس از گفتن این جملات، سقراط برای استحمام به اتاق دیگری میرود. پس از استحمام نیز مدتی در همان اتاق میماند تا اینکه نزدیک غروب آفتاب به نزد شاگردانش بازمیگردد. همین هنگام زندانبان میرسد و به سقراط میگوید که او را نجیبترین و شریفترین و بهترین کسانی میداند که به این زندان آمدهاند. «من میدانم که حتی در این وضع تو به من خشم نخواهی گرفت و خشم تو متوجه جنایتکاران حقیقی خواهد بود که آنها را میشناسی.» زندانبان سپس با اندوه خارج میشود.
@kharmagaas
سقراط از زندانبان در نزد شاگردانش تمجید میکند و او را جوانمرد میخواند. سپس از کریتومیخواهد که جام زهر را برایش بیاورد. کریتو به سقراط میگوید که عجله نکند زیرا هنوز شعاع خورشید روی تپّهّاست و سقراط همچنان مجال حیات دارد؛ افراد در موقعیت او، نخست خوب میخورند و میاشامند و حتّی بعضی به عشقبازی میپردازند. سقراط پاسخ میدهد که:«آنها که چنین میکنند بیدلیل نیست؛ زیرا آنها خیال میکنند که از این کار نفعی میبرند... من در اینکه جام زهر را دیرتر بخورم نفعی نمیبینم. اگر اندکی دیرتر بخورم خودم را مسخره خواهد کرد؛ زیرا خود را به زندگی علاقهمند نشان خواهم داد و از آنچه در نظر من هیچ است، برای خود ذخیره خواهم ساخت.»
سقراط از خادمی در زندان میپرسد که چه باید بکند و او پاسخ میدهد که کاری ندارد جز اینکه زهر را سر بکشد و مدتی راه برود تا در پای خود احساس سنگینی کند، پس از آن هم باید دراز بکشد تا زهر کار خود را بکند.
سقراط در میان هیاهوی فریاد و گریهٔ شاگردان چنین میکند، به تدریج بدنش رو به سرد و بیحس شدن پیش میرود. آخرین سخن او این بود که«ای کریتو ما باید خروسی به آسکلپیوس بدهیم؛ ادای دِین را فراموش نکنید.»توضیح آنکه مردم یونان قدیم چون از بیماری شفا مییافتند، خروسی نذر آسکلپیوس میکردند؛ و او از تب زندگی شفا یافته بود.
لحظهای بعد سقراط تکانی میخورد و چشمهایش بیحرکت میماند.
*تابلوی مرگ سقراط،اثر ژاک لوئی دیوید