من آن خرمگسی هستم که خدا وبال این دولتشهر کرده و تمام روز و همه جا شما را نیش زده و برمی انگیزانم. دیگر به آسانی کسی چون مرانخواهید یافت و از این رو به شما اندرز می دهم که از گرفتن جان من درگذرید. «دفاعیات سقراط» @farhad_ghanbariiiii
The Glory of the Day Was in Her Face. James Weldon Johnson, ۱۸۷۱ - ۱۹۳۸
The Glory of the Day Was in Her Face
James Weldon Johnson, 1871 - 1938
The glory of the day was in her face,
The beauty of the night was in her eyes.
And over all her loveliness, the grace
Of Morning blushing in the early skies.
And in her voice, the calling of the dove;
Like music of a sweet, melodious part.
And in her smile, the breaking light of love;
And all the gentle virtues in her heart.
And now the glorious day, the beauteous night,
The birds that signal to their mates at dawn,
To my dull ears, to my tear-blinded sight
Are one with all the dead, since she is gone.
شکوه روز در چهرهاش بود
زیبایی شب در چشمهایش.
و دلرباییاش، بر روی هم لطافت سرخی سحرگاه بود
که گویی تازه در آسمانها میدمید.
و در صدایش، آوای کبوتران
که به قطعه موسیقی خوش آهنگ و دلپذیری میمانست.
و در لبخندش، پرتو خردکنندهی عشق.
و در قلبش، همهی فضایل مهرآمیز.
و اکنون از زمانی که دلدارم مرا ترک گفته است، شکوه روز، زیبایی شب،
به پرندگانی که با دلدادگان خود در سپیدهدمان عشق میورزند،
به گوش سنگین من، در چشمانم که از قطرههای اشک نابینا شده است،
همگی به مردگان میمانند.
@kharmagaas
جیمز ولدن جانسون