در این کانال مطالبی در رابطه با فلسفه زبان نگرش ها بە مسائل زبانی زبان آموزی، تک زبانگی و چند زبانگی نشانە شناسی تحلیل گفتمان صرف و نحو و آواشناسی زباشناسی نظری و کاربردی رویکردهای زایشی، شناختی، نقشگرا .. د.میرمکری https://t.me/linguisticsacademy
کماکان یک موجود انسانی باقی میماند که قابلیتهای انسانی مانند آگاهی، آزادی، اختیار و انتخاب و خلاقیات و عصیان علیه نظم موجود را ب
کماکان یک موجود انسانی باقی میماند که قابلیتهای انسانی مانند آگاهی، آزادی، اختیار و انتخاب و خلاقیات و عصیان علیه نظم موجود را بالقوه داراست و تحت شرایط مناسب ذهنی با آگاهی میتواند خویشتن را از تحت نظم موجود، رهایی بخشد، زیرا به تعبیر ژان ژاک روسو، هنوز حق اندیشیدن از او سلب نشده است. دیکتاتوری و استبداد به خاطر این مسئله محکوم است که در آن نظام تنها یک نفر میاندیشد و دیگران حق اندیشیدن ندارند.
اما در نظم اجتماعی- سیاسی توتالیتاری، انسان به عنوان یک وجود انسانی و به مثابهی موجودی که امکان کسب آگاهی و معرفت را دارد و میتواند آگاهانه و خلاق با محیط پیرامونی تعامل داشته باشد، به علت مسخ شخصیت و ماهیت انسانی و استحالهی درونی و بیرونی این امکان انسانی از وی سلب شده است، لذا امکان اندیشیدن ندارد.
آرنت در این زمینه مینویسد:
«تبدیل انسان به مجموعهای از واکنشها، مانند یک بیمار روانی، او را از هر چیزی که شخصیت یا خصلت اوست، عمیقاً جدا میسازد.»[۳]
نظام سیاسی- اجتماعی توتالیتر یا تمامیتگرا که هیچ حوزهی خصوصی را در حیات و زندگی اجتماعی انسان برنمیتابد بر اساس مبانی تئوریک و روبنای فرهنگی و نظری که خود که ممکن است در قالبهای متفاوتی باشد (فاشیسم، نازیسم، فرانکیسم، استالینیسم و...) در گام نخست تواناییهای اخلاقی انسان را مضمحل و نابود میسازد. آرنت میگوید:
پس از کشتن شخصیت اخلاقی و نابودی شخصیت حقوقی در انسان، از بین بردن فردیت او دیگر چندان دشوار نیست.[۴]
بهاختصار میتوان گفت، بنیادیترین پایههای نظم توتالیتری عبارت است از ایدئولوژی واحد، نظام پلیس مخفی، تبلیغات، خشونتگرایی، سرکوب، تولید مستمر دشمن خیالی یا دشمنان خیالی، سرکوب معترض و منتقد، بمباران فکری و دایمی شهروندان، ترویج شخصیتپرستی مطلقگرایانهی افراطی و بیمارگونه، اتمیزهکردن اجتماعی، وحدت رای پوشالی و دروغین بر مبنای اتوپیک و آرمانگرایانه، پمپاز و شارژ دایمی جامعه، تسرّی و تعمیم رفتارهای هیجانی و احساسی، پوپولیسم عوامفریبانه، کنترل همه توسط همه، فقدان هرگونه شخصیت حقوقی و مدنی و امنیت سیاسی، اجتماعی، شغلی،... که موجبات هراس دایمی را در انسانها پدید میآورد.
از ویژگیهای مهم نظام توتالیتر، اتحاد «نخبگان و اوباش» است. وحدت دردناک نخبگان و اوباش و فقدان هویت و کاراکتر انسانی در قالب عدم تشخیص و فردیت روشنفکرانه، تأکید بر عصبهی اجتماعی، قومی و گروهی و ایدئولوژیک و ایجاد بحرانهای مداوم اجتماعی و معتادسازی افکار عمومی تودهها به بحرانهای گوناگون روزانه، هفتگی و ماهانه و عدم آرامش روحی و روانی و ایجاد دغدغه و نگرانی و اضطراب مستمر برای شهروندان از مشخصات دیگر اصلی نظامات توتالیتری است.
هانا آرنت توضیح میدهد:
«جنبشهای توتالیتر نه تنها برای اوباش، برای نخبگان جامعه نیز سخت جاذبه دارند. این جاذبهی جنبش برای نخبگان، به همان اندازهی بستگی آشکارتر اوباش با جنبشهای توتالیتر، یکی از کلیدهای مهم فهم این جنبشها به شمار میآید. رهبران جنبشهای توتالیز، صفات مشخص اوباش را دارا هستند که روانشناسی و فلسفهی سیاسی آنها به خوبی شناختهی ما است.»[۵]
ویلفردو پارهتو، جامعهشناس معروف ایتالیایی، تأکید بر نقش غرایز را در توتالیتاریزم نقشی محوری و بنیادی تلقی میکرد که اساس و بنیان نظام سرکوب را تحکیم میبخشید و بازوی توانای نخبگان بود.
آرنت میگوید:
«اتحاد موقتی نخبگان با اوباش، بیشتر مبتنی بر این بود که نخبگان با یک شعف راستین تماشاگر صحنه نابودی تشخص به وسیله اوباش بودند.[۶]
@linguisticsacademy
در رابطه و وحدت همسوی اتحادی نخبگان و اوباش، انسانها تا حد شی و ابزار تنزل یافته و به مثابه عین نظم حاکم اجتماعی، موجوداتی تهی، رام، مطیع و فاقد هر گونه تشخص فردی و انسانی و مقلد و محض و دارای روحیهای مهاجم، خشن، ویرانگر، ازخودبیگانه، و ضد تمام فضای انسانی هستند. و مهمترین خصیصهی جامعه شناختی روانشناسانهی نظام توتالیتر، تأکید و تکیهی مصرانه بر «هیجان» احساس و عواطف و به غلیان در آوردن آن میباشد. این مکانیسم، قبلاً به وسیلهی نظریهپردازی اذهان یا ایدئولوژیکاندیشی تقدس مآبانه و نیز تبلیغات دائم از طریق کور ساختن شعور انسانی و قدرت تفکر و منطق و حذف روابط انسان و قدرت قضاوت مستقل با بمباران واسطههای ایدئولوژیک یا به تعبیر دیگر نخبگان حاکم یا در جستجوی کسب قدرت با شستوشوی ذهن صورت میگیرد.
نخبگان با هوشمندی عقلانی و تکیه بر اهداف و استراتژی و برنامههای از پیش برانگیختن احساسات تودهای، و سوءاستفاده از جهل آنان، تودههای هیجانی را در مسیرهای مورد نظر خود هدایت میکنند. نخبگان هوشمند با ایجاد گروهها و دستههای سازمانیافتهی پیشرو که نام دیگر آن گروه های فشار سیاسی- اجتماعی است و از عناصر کینهتوز و ناکام و شکستخوردهی اجتماعی که
ص۲