توتالیتاریسم» و پدیده‌ی «انسان کرگدنی».. برانژه: من زیاد الکل را دوست ندارم

توتالیتاریسم» و پدیده ی "انسان کرگدنی"

برانژه: من زیاد الکل را دوست ندارم. با این حال، اگه نخورم، به هم می‌ریزم. درست انگار می‌ترسم. برای همین، می‌خورم که نترسم.

ژان: ترس از چی؟

برانژه: درست نمی‌دونم، واهمه‌هایی‌اند که مشکل بشه توصیفشون کرد. توی زندگی، میون آدم‌ها، خودم را ناراحت احساس می‌کنم، پس یه لیوان می‌خورم. این آرومم می‌کنه، راحت می‌شم، فراموش می‌کنم.

(کرگدن، اوژن یونسکو)

مقاله‌ی حاضر، ملاحظات و رویکردی است جامعه‌شناسانه ـ روان‌شناسانه نسبت به رفتار خاص انسان در یک نظم اجتماعی_ سیاسی تجربه‌شده‌ی بشری. این نظم ویژه که در تاریخ تجارب بشری مورد توجه قرار گرفته و نتایج، پیامدها و تلخی دهشت‌بار آن موجبات نابودی میلیون‌ها انسان بی‌گناه شده است، به‌رغم اشکال ظاهری متفاوت از قبیل استالینیسم، فاشیسم، نازیسم و فرانکیسم ایدئولوژی مشترکی داشته که مضمون آن «توتالیتاریسم» است. توتالیتاریسم نظام ایدئولوژیک و سیاسی ـ اجتماعی خاصی است که سلطه‌ای تمام‌عیار را در تمام عرصه‌های پنهان و آشکار شئون زندگی اجتماعی خواستار است و از آن به‌عنوان نظام ایدئولوژی یا نظام تمامیت‌خواه و کلیت‌خواه نام می‌برند. توتالیتاریسم نظم اجتماعی ـ سیاسی خاصی است به‌مراتب هولناک‌تر از استبداد و دیکتاتوری محض.

بنیان نظم توتالیتر بر مبنای ایدئولوژیک آرمان‌گرایی و ناکجاآباد و اتوپیاسازی استوار است. نخبگان در تبلیغ و ترویج و تحکیم و توسعه‌ی این سیستم تمامیت گرایانه در پیوند و اتحاد موقت با اوباش و گروه‌های فشار اجتماعی ـ سیاسی نقش مهم و حیاتی را بر عهده دارند.

در نظام توتالیتر به علت مسخ شخصیت انسان و گرفتار از خود بیگانگی شدن، انسان‌ها در فرایندی ایدئولوژیک و از پیش اندیشیده‌‌شده، دچار تغییری ماهوی می‌شوند چنان‌که گویی در نهایت بدل به «کرگدن» می‌گردند که هدف و رفتاری جز تخریب و انهدام ندارند. «کنت میناگ» متفکر معاصر، در پژوهشی که در زمینه‌ی توتالیتاریسم انجام L F:
داده است، این پرسش مهم، حیاتی و سرنوشت‌ساز را فراروی همه‌ی محققان، عالمان، متفکران و روشن‌فکران معاصر قرار داده است که آیا به‌رغم تجربه‌ی تلخ و هولناک نظام ایدئولوژیک و سیاسی و اجتماعی توتالیتر در تاریخ حیات بشری به طور اعم و دوران معاصر به طور اخص، با توجه به این که این سیستم ریشه در مبانی و نهادهای سرمایه‌داری صنعتی دارد و علت‌های آن به قوت باقی و موجود است، امکان ظهور و بروز و تکرار این تجربه تلخ وجود دارد؟ اگر پاسخ احتمالی مثبت باشد، نظام تمامیت خواه در چه قالبی ظاهر می‌شود و راهبرد مبارزه با آن چیست؟ این مقاله می‌کوشد تا حد مکان و بضاعت به سهم خود به این پرسش پاسخ دهد.

● نظام اجتماعی

نظام اجتماعی توتالیتاریسم از دهشتناک‌ترین نظام‌های اجتماعی است که بشریت معاصر آن را تجربه کرده است. نظمی به‌مراتب هولناک‌تر از استبداد سیاسی و دیکتاتوری عنصری مستبد و خودرای است.

کنت میناگ، در مقاله‌ی مهمی که تحت عنوان «توتالیتاریسم، آیا پایان آن را دیده‌ایم؟» می‌نویسد:

«برای طرح این پرسش راهی جامع و مانع وجود ندارد، اما به هر حال باید سؤال کرد: آیا توتالیتاریسم نوعی نابه‌هنجاری خاص قرن بیستم بود، یا پدیده‌ای بنیادی مربوط به غرب مدرن به شمار می‌رود، و هنوز نمی‌توانیم خیال خود را از بابت آن آسوده فرض کنیم؟»[۱]

همین نگرانی واقع‌گرایانه است که ما را بر آن می‌‌دارد به بررسی و تبیین توتالیتاریسم و پیامدهای آن در جامعه از منظر جامعه‌شناسی و روان‌شناسی اجتماعی بپردازیم. توتالیتاریسم ارتباط تنگاتنگی با اتوپیاسازی و ناکجاآبادگرایی دارد و چنان که میناگ توضیح می‌دهد: «توتالیتاریسم اساساً معطوف به ساختن جامعه‌ای حول محور یک اندیشه‌ی آرمانی است.»[۲]

توتالیتاریسم بر مبانی نظری خاصی استوار است که عبارتند از جهان‌بینی و ایدئولوژی، توده‌ها، نخبگان، ناکجاآبادسازی و اتوپیسم، هیجان و غرایز گرایی، شخصیت‌پرستی افراطی و بیمارگونه،... که محور کانونی آن ایدئولوژی آرمان‌گرایانه است.

هانا آرنت، توتالیتاریسم را به عنوان نظمی ضدانسانی معرفی و تحلیل می‌کند که بدیهی‌ترین و طبیعی‌ترین حقوق انسان‌ها نقص می‌کند و تضییع می‌نماید.
@linguisticsacademy
آرنت، در تحلیل‌های جامعه‌شناسانه‌ی خود، موضوع تمایز و تفاوت «زور» و «اقتدار» و نیز استبداد و توتالیتر را مطرح می‌نماید.

بین ریشه و منشاء اقتدار که عقلانیت اجتماعی و منشاء‌ و اساس و ریشه‌‌ی زور که مبنای طبیعی و زیست‌شناختی دارد، تفاوت قائل است. به زعم آرنت، بین نظام‌های اجتماعی مبتنی بر زور و استبداد و دیکتاتوری سیاسی ـ احتماعی با نظام اجتماعی توتالیتاریسم تفاوت‌های عمیق، اساسی و بنیادین وجود دارد. در نظام مبتنی بر زور و استبداد، انسان به عنوان یک شهروند،
ص۱