در این کانال مطالبی در رابطه با فلسفه زبان نگرش ها بە مسائل زبانی زبان آموزی، تک زبانگی و چند زبانگی نشانە شناسی تحلیل گفتمان صرف و نحو و آواشناسی زباشناسی نظری و کاربردی رویکردهای زایشی، شناختی، نقشگرا .. د.میرمکری https://t.me/linguisticsacademy
ص۱. اسطوره هست یا نیست؟.. نکاتی پیرامون نسبت اسطوره و اندیشه
ص۱
اسطوره هست یا نیست؟
نکاتی پیرامون نسبت اسطوره و اندیشه
دکتر محمدرضا بهشتی، دانشگاه تهران
اشاره 👈👈ما در زندگی کنونیمان کاری با اسطوره نداریم. مردم اگر چیزی دربارهی اسطوره بشنوند، غالباً آن را امری مربوط به گذشته یا مربوط به خرافات و افسانهها میپندارند؛ ولی آیا این مکتومبودن اسطوره نزد انسانهای دنیای معاصر دلیل نبود آنهاست؟ آیا اسطوره هیچ نسبتی با حقیقت نداشته که بخواهد بالکل محو شود؟ این سؤال اخیر، بحث از اسطوره را وارد حوزهی مباحث فلسفی میکند؛ چیزی که کمتر در ایران مورد تأمل قرار گرفته است. چهبسا که با تأمل درباب خاستگاه و جایگاه و کارکرد اسطوره و نسبت آن با فکر و اندیشه، به فهم عمیقتری از اندیشهی غرب و نیز اندیشه و فکر خودمان دست یابیم.
میتوس و لوگوس
میتوس در یونانی به معنای روایت و حکایت است. لوگوس که در یونانی معانی متعددی دارد (کلمه، کلام، نسبت، تناسب، عقل، حساب پسدادن، محاسبه) از مصدر (legein) است که معنای چیدن و کنار هم قراردادن دارد. تفاوت میتوس و لوگوس در اندیشهی یونان باستانی که به اندیشهی فلسفی روی میآورد، در همان معنای «حساب پسدادن» نهفته است؛ یعنی در میتوس، حساب پسدادن و توجیه و اثبات ندارید زیرا میتوس متعلّق باور است. ارسطو وقتی میخواهد طالس را معرفی کند، میگوید طالس معتقد بود که آرخه یا مبدأ همهچیز آب است و یا جملهی معروف دیگر طالس را ذکر میکند که: همهچیز مملو از خدایان است، شاید به این دلیل که...؛ یعنی این سخن نیاز به نوعی توجیه و استدلال دارد. هم میتولوگهای قدیم و هم فیلسوفان قدیم بهدنبال آرخه، مبدأ یا «ازکجایی» بودهاند، ولی سخن اسطورهگویان نیازی به «شاید به این دلیل که...» نداشت.
نکتهای که در اینجا باید در خصوص جملهی دوم نقل شده از طالس به طور ضمنی متذکر شوم، این است که «خدا» را در اندیشهی یونان باستان نباید لزوما با تلقی از خدا در ادیان ابراهیمی منطبق کرد. خدا در یونان باستان چند خصوصیت دارد: اولاًً، نیرو و قدرتی است جاودانه -هرچند لزوماً أزلی نیست ولی ابدی است- برخلاف انسان که موجودی است میرا. ثانیاً نیرویی است قاهر بر ما که در مواجههی با آن از ما سلب اختیار میشود و ثالثاً در زندگی ما دخیل است. این سه خصوصیت را هر پدیده یا موجودی داشته باشد، «خدا» خوانده میشود. این خدا یا تئوس (به معنای خدای مذکر) است یا تئا (بهمعنای ایزدبانو). اگر رودخانه قویتر از انسان است و همیشه هست و جاریست و در زندگی انسان نقش ایفا میکند، یک تئوس یا تئا به آن نسبت داده میشود. یا چون به هنگام نبرد، روح جنگ حاکم میشود و انسانها تحت تأثیر گریزناپذیر آن قرار میگیرند و لذا بر آنها غالب و قاهر است، آرس یا خدای جنگ مطرح میشود. به همین ترتیب، در اسطوره با خدای باد و خورشید و ستارگان روبهرو میشویم، همانطور که خدای کینه و عشق و حسد و نظایر آن را داریم. پس به هر حوزهای از جهان بیرونی و همچنین درونی آدمیان که در آن احساس میکردند با چنین نیرویی روبهرو هستند، یک ایزد یا ایزدبانو نسبت میدادند. از دیدگاه برخی از اسطورهشناسان، در ادامه که بشر بهسمت وحدت معرفت و مونوتئیسم پیش رفت، قوا، یا تبدیل به اسما و صفات شدند یا تبدیل به ملائکه، که همه تحت فرمان یک خدای واحد هستند و انواع موجودات ذیل آنها قرار میگیرند و به اینها ربالنوع میگفتند. البته این تنها نوع تبیین مسئله نیست. شلینگ معتقد است که ما در آغاز با نوعی مونوتئیسم یا تکخدایی روبهرو بودهایم، سپس ضرورتاً از دل آن، پولیتئیسم یا چندخدایی بیرون آمده و مجدداً این پولیتئیسم ضرورتاً به یک مونوتئیسم یا وحدتانگاری دربارهی خدا منتهی میشود که جمعکنندهی همهی کثرتها در وحدت است.
@linguisticsacademy
رویکردهای مختلف در اسطورهشناسی
در مباحث اسطورهشناسی، میتوس بهعنوان یکی از انحای نسبتگرفتن انسان با هستی دیده میشود. لذا طبیعی است که اسطوره مورد عنایت پژوهشهای مختلف، آن هم از منظرهای مختلف باشد. مثلاً در روانشناسی و روانکاوی بحثهای مهمی دربارهی اسطوره توسط چهرههایی چون فروید و یونگ مطرح شده است. فروید معتقد بود که در روانکاوی بهویژه در بررسی رؤیاهای افراد و بررسی آنچه که در پیشینهی آنهاست، دریچهای در اختیار داریم که وضعیت فرد و اینکه چه انگیزههایی باعث کدام سخنها یا افعالی شده است را میتوانیم شناسایی کنیم. یونگ نیز که پیرو همین مکتب است، نقشی را که خواب یا هیپنوتیزم برای راهیابی به جنبهی ناخودآگاه افراد دارد -که نقش بزرگی در زندگی افراد و نسبتگرفتنهای آنها دارد- مورد توجه قرار میدهد و بر همین اساس معتقد است که اسطوره همین نقش را برای اقوام دارد. یعنی از طریق اسطوره میتوان ناخودآگاههای روح جمعی را که در جوامع و اقوام و فرهنگها شکل گرفته و همچنان در حال شکلگیری است، شناسایی کرد.