page ۱. نویسنده: نعمة رحیم العزاوی. مترجم: جواد اصغری

page 1
نويسنده: نعمة رحيم العزاوي
مترجم: جواد اصغري
زبان شناسی توصیفی
شرايط پيدايش
واژه روش در اصطلاح به معناي « هنر ساماندهي صحيح مجموعه اي از افکار و انديشه ها به منظور کشف حقيقت مي باشد. و از اين رو به معناي طريقه اي است که پژوهشگر براي رسيدن به حقيقت مطلوبش از آن بهره مي گيرد. پيدايش روش توصيفي در مطالعات زبان شناختي، واکنشي در برابر روش تاريخي بود که بر آثار و تلاش هاي علمي زبان شناسان قرن نوزدهم سايه افکنده بود و زبان شناسان آلماني - چنانکه گفتيم - در آن پيشگام بودند.
فردينان سوسور که بنيان گذار روش توصيفي در مطالعات حوزه زبان محسوب مي شود در سال 1857 م. از پدر و مادري فرانسوي متولد شد. او تحصيلات خود را در ژنو آغاز کرد و در آلمان - حين شکوفايي جنبش زبان شناسي تاريخي - به پايان برد. او خود در بطن اين جنبش علمي تحصيل و تدريس کرد و کتاب نوشت اما به تدريج از منحصر ماندن مطالعات زبان شناختي به جنبه هاي تاريخي، به تنگ آمد. اما او گمشده خود را تنها هنگامي جست که با آثار، آرا و نظريه هاي جامعه شناختي اميل دورکيم ( 1917) مواجه شد. سوسور با استفاده از نظريه هاي دورکيم درباره پديده هاي اجتماعي، نظريه خود درباره پديده هاي زباني را ارائه داد.
آنچه توجه سوسور را به خود جلب کرد آن بود که « دورکيم » وقايع اجتماعي را « شيء » تلقي کرد و آن ها را همچون اشيائي دانست که در علوم طبيعي مورد مطالعه قرار مي گيرد. وي بر اين باور بود که وقايع اجتماعي داراي ماهيت عام و فراگير هستند بدين معنا که متعلق به فردي خاص نمي باشند. از ديدگاه او « شيء » همه موضوعاتي را که نه با فعاليت هاي عقلي و ذهني بلکه با مقتضيات تجربه، مشاهده و آزمايش مي توان درک کرد سامان مي بخشد. دورکيم خود نيز به اين مطلب اشاره کرده است که « زبان » را مي توان به عنوان « شيء » بر شمرد زيرا متعلق به فرد نيست بلکه موضوعي عام است. @linguisticsacademy
معناي اين امر آن است که دورکيم تأثير بسياري در انديشه هاي سوسور داشت و چه بسا علت اصلي وارد شدن مطالعات زبان شناختي به مسير « علمي شدن » بود چرا که در نظر گرفتن زبان به عنوان يک « شيء فراگير » که مانند همه پديده هاي اجتماعي ديگر است باعث مي شود راه پياده کردن قوانين « علمي » در مطالعه پديده ها هموار گردد.
مباني روش توصيفي
ويژگي مطالعات زبان شناسي نوين اين است که در بررسي زبان از روش علمي بهره مي گيرد و تفاوت آن با مطالعات سنتي يا قديمي حوزه زبان آن است که « به زبان با نگاه توصيفگرانه اي مي نگرد که متکي به مشاهده مستقيم پديده هاي زباني کنوني است. هدف اين مطالعات نوين وضع قواعد اجباري و لازم الاجرا براي گويش وران به آن زبان نيست بلکه تنها هدف آن، توصيف نظام آوايي، صرفي و نحوي زبان و جمع آوري آن ها است. »
بدين سبب زبان شناسان توصيفي، به زبان گفتار اهتمام ويژه اي داشتند زيرا معتقد بودند زبان در درجه اول يک نظام آوايي و صوتي است. آنان همچنين از قواعد نحوي سنتي پيروي نکردند زيرا اين قواعد برگرفته از زبان هايي بودند که ديگر کاربرد نداشتند و نيز آنکه صورت مکتوبات زبان به عنوان اساس پژوهش در اين قواعد برگزيده شده بود و زبان شناسان سنت گرا، همه پديده هاي زبان هاي زنده را به آن قواعد باز مي گرداندند و به ندرت ديده مي شد که يکي از اين زبان شناسان و نحويان، در بررسي جزئيات زبان، نتايج تلاش خود را بر ملاحظات و مشاهدات علمي و استقرايي بنيان نهد. @linguisticsacademy
بنابراين تفاوت ميان زبان شناس سنت گرا و زبان شناس توصيفگرا آن است که زبان شناس سنت گرا قواعدي براي مصون ماندن زبان يا قلم از خطا ارائه مي دهد و سخن گويان را مقيّد و ملزم به استفاده از سطح معيني از زبان مي کند که خروج از آن ممنوع است. به باور زبان شناس سنت گرا، اين سطح از زبان را بايد حفظ کرد و براي گفتار بايد مرزهايي را ترسيم نمود. روشن است که اين مرزبندي نيز برگرفته از کاربرد کنوني زبان نيست بلکه همان مرزهايي است که در کتاب هاي دستور زبان و نحويان بزرگ قديم تصوير کرده اند.
1. زمان
تعيين محدوده زماني که زبان طي آن مورد مطالعه قرار مي گيرد يکي از اصول مهم اين روش است زيرا زبان با گذر زمان متحول مي شود و از اين رو بايد ثابت بودن ويژگي ها و نظام آن در برهه زماني مورد مطالعه تضمين شود. به همين دليل بود که زبان شناسان توصيفگرا بر کوتاه بودن برهه زماني مورد مطالعه بسيار اصرار مي ورزيدند تا پديده هايي را بررسي نکنند که ديگر در زبان کاربردي ندارد.
سوسور ميان مطالعات زبان شناختي « در زماني » و « همزماني » تفاوت قائل شد. مطالعات « در زماني » به توصيف زبان از طريق در نظر گرفتن تحولات آن در طول تاريخ و مطالعات « همزماني » به توصيف وضعيت زبان در مرحله زماني مشخص اختصاص داشت.