چامسکی در اوئل در همان سال‌های ۱۹۵۷ تا ۱۹۶۳ و ۶۴ مانند اسلاف خود یعنی زبان شناسان ساختگرا به معنا و معناشناسی توجه چندانی نمی‌کرد

چامسکی در اوئل در همان سال‌های 1957 تا 1963 و 64 مانند اسلاف خود یعنی زبان شناسان ساختگرا به معنا و معناشناسی توجه چندانی نمی کرد. او تنها نحو را بخش زایای زبان می دانست. اما در طول زمان لزوم توجه به معنا و بخش معنایی زبان نیز در بررسی های زبان شناختی برایش مسجل شد. به همین خاطر بود که در اوائل دهه 60 میلادی(1963 و 64) از سوی دو تن از پیروانش یعنی کتز و فودور اولین نظریات معنا‌شناسی زایشی مطرح شد و در ادامه منجر شد به نظریه‌ای گسترده تر موسوم به نظریه معنا شناسی زایشی. چامسکی با عنایت به این که نظریه زبان شناسی زایشی فاقد نظریه معنایی است، این نظریه را در چهارچوب نظری اش جای داد. اگر بخواهم به طور گسترده معنا شناسی زایشی را در این جا بسط دهم و بازگو کنم اطناب ملالت باری است، که مسلماً نیازی هم نیست. تنها به طور خلاصه هم نظریه معنا شناسی تعبیری را بیان خواهم کرد و بعدهم نظریه معنا‌شناسی زایشی را عنوان خواهم نمود.

نظریه معنا شناسی تعبیری(interpretive semantics): این اصطلاح تعبیری مربوط می‌شود به نظریه معیار(standard theory) از نظریات زایشی. نظریه معناشناسی تعبیری شامل قواعد معناشناختی است که ژرف ساخت (deep structure) را به مولفه های معنایی(semantic component) مربوط می سازد. با استفاده از قواعد تعبیری معنایی است که معنای ژرف ساخت جملات زبان پدیدار می شود.
برای درک بهتر باید گفت که قواعد واجی که نشان دهنده‌ی چگونگی تلفظ روساخت نحوی زبان است، و روساخت را به مولفات واجی متصل می سازد، قواعدی تعبیری می باشند. یعنی قواعدی که برای تعبیر واجی روساخت استفاده می شود. در معناشناسی تعبیری که مستقیماً به چامسکی و پیروانش باز می گردد، تمامی توان زایایی(generative power) در سطح نحو موجود است. این نظریه در 1970 در مقابل آن دسته از نظریاتی قد علم کرده است، که تنها نحو را تعبیری(interpretive) برمی‌شمرده اند.

معناشناسی زایشی(generative semantics) مکتبی است که در زبان شناسی زایشی نضج پیدا‌کرده است، و در اوائل دهه 60 از سوی جرج لیکاف، پاول بستال، و جان راس(John Ross)، پیش نهاده‌شد. این نظریه بیان می دارد، که مولفات معنایی دستور(semantic components) بنیان زایایی هستند که از آن ساختارهای نحوی مشتق می شوند.

توضیح این که این نظریه دیگر امروزه ارزش خود را از دست داده است، و دیگر در مطالعات زبانی زایشی مطرح نمی باشد.

در نظریه معیار رابطه میان معنای یک جمله و صورت(روساخت) یک رابطه‌ی غیر مستقیم است. و به بیانی دیگر این رایطه با میانجی گری ژرف ساخت که یک ساخت نحوی است بر قرارمی‌گردد، این یعنی که معنا خوانشی است از معنایی که در ژرف‌ساخت جمله موجود می باشد.
@linguisticsacademy
اما در نظریه‌ی معناشناسی زایشی رابطه میان معنای یک جمله و صورت آن یک رابطه‌ی مستقیم است. و در واقع تمایز و تفکیکی بین ژرف ساخت و معنا وجود ندارد. این یعنی این که معنا خود ژرف ساخت است:

معنا(=ژرف ساخت)

صورت(=روساخت)

برگرفته از سایت روزنامه زبانشناسی
ص۳