در این کانال مطالبی در رابطه با فلسفه زبان نگرش ها بە مسائل زبانی زبان آموزی، تک زبانگی و چند زبانگی نشانە شناسی تحلیل گفتمان صرف و نحو و آواشناسی زباشناسی نظری و کاربردی رویکردهای زایشی، شناختی، نقشگرا .. د.میرمکری https://t.me/linguisticsacademy
از سلول مرگ. نیمهی اول نوشتهی او درست بود
از سلول مرگ
اول: روزی که باراک اوباما پیروز انتخابات شد یکی از نویسندگان ثابت نشریات تیم قوچانی در «شهروند امروز» از ظرفیتهای دموکراسی آمریکایی نوشت و آن را ستایش کرد. نیمهی اول نوشتهی او درست بود. دموکراسی آمریکایی چنان معدهی حجیمی دارد که میتواند هر چیزی را ببلعد. جنبش سیاهان را، جنبش زنان را، جنبش والاستریت را. با این وجود آن نویسندهی شیفته هرگز ننوشت درست همان زمانی که یک سیاهپوست روی صندلی کاخ سفید نشسته است، مومیا ابوجمال در سلول انفرادیاش روزها و سالها را سپری میکند. مسئله برای دموکراسی وسیع آمریکا، مانند هر قدرت «دموکراتیک» دیگری به کیفیت سیاهان مربوط میشود. حالا اگر نظم مستقر به جای لینچ کردن سیاهان آنها را به کاخ ریاست جمهوری راه میدهد اما هنوز آن سیمای حقیقی سیاه را در زندان نگاه میدارد و البته رییسجمهور ضمن ابراز نگرانی برای دموکراسی و حقوق بشر در چهار گوشهی دنیا، به خودش زحمت نمیدهد یک تُکِ پا تا زندان ایالتی فیلادلفیا برود و از روزنامهنگار مدفون شده در سلولهای زندان سراغ بگیرد. در مومیا ابوجمال چیزی هست که او را برای وضعیتِ حاکم هضمناپذیر میکند؛ بر خلاف جناب پرزیدنت.
دوم: این روزها چشم همه به صندوقهای رای در ایالات متحدهی آمریکا دوخته شده است. فعالان سلحشور ایرانی حتا بیشتر از مردم آمریکا برای کاندیداهای محبوبشان یقه میدرانند. مطابق معمول فراخوان عقل سلیم این است که هرچه زودتر و با تمام قوا باید به هیلاری کلینتون رای داد تا جهان از کابوس دونالد ترامپ در امان باشد. تمام آن خشم و یأس انباشته شده از جنبش اشغال والاستریت که در کمپینهای انتخاباتی برنی سندرز خودش را نمایان میکرد، در نهایت در گردهمایی بزرگ «دموکرات»ها، در هلهلهی سوت و کفِ هواداران مشتاق به هیلاری کلینتون اهدا شد. رهبران واقعی مردم اما در جایی دورتر از گردهماییهای انتخاباتی، در محلههای هنوز فقیرنشین سیاهپوستان، در میان پورتوریکوییها، بین بومیهای آمریکا، در میان فقرا و حذفشدهگان و نادیدهانگاشتهشدهگان زندگی میکنند. یا مانند مومیا ابوجمال در سلولهای زندان ایالتی فیلادلفیا. آنها که حتا برای یک دقیقه فراموش نمیکنند صدای کدام «مردم» باید باشند.
سوم: کافی است با کلیدواژههای قتل+پلیس+سیاه در گوگل سرچ کنید، صدها خبر و دهها فیلم از شلیک بدون اخطار و بیدلیل پلیس به سیاهپوستان خواهید یافت. سالها بعد از لغو قانون بردهداری، سالها بعد از کوکلسکلانها و جداسازی سفید و سیاه، سالها بعد از ترور رهبران و مبارزان جنبش سیاه، در حالی که همه از رییسجمهور شدن یک سیاهپوست شعفزدهاند، هنوز سیاه بودن در مواجهه با پلیس به سادگی میتواند به مرگ ختم شود. درست به همین دلیل است که به رغم لغو حکم اعدام، مومیا ابوجمال هنوز در زندان است. او در زندان است تا به یاد بیاوریم تنها زمانی تبعیض ساختاری علیه سیاهپوستان، مکزیکیها، بومیان آمریکا و دیگر مردم به حاشیهراندهشده در ایالات متحده پایان خواهد یافت که وضعیت به شکل بنیادین تغییر کرده باشد، تغییری که مومیا ابوجمال تمام زندگیاش را در وفاداری به امکان آن، در زندان گذرانده است.
چهارم: در دسامبر ۱۹۸۱ وقتی یک مامور پلیس در فیلادلفیا جوان سیاهپوستی را زیر مشت و لگد گرفته بود، برادر جوان سر رسید و تلاش کرد او را از دست پلیس رها کند. در همین حین دو گلوله شلیک شد. پلیس کشته و برادر جوان سیاهپوست از ناحیهی شکم زخمی شد. هفت ماه بعد برادر جوان سیاهپوست که از بیمارستان به زندان منتقل شده بود، به اتهام قتل پلیس به اعدام محکوم شد. برادر جوان سیاهپوست کسی نبود غیر از ویسلی کوک، که نامش را به مومیا ابوجمال تغییر داده بود. ابوجمال، خبرنگار رادیکال یک ایستگاه رادیویی، ترانهسرا و رییس اتحادیهی خبرنگاران سیاهپوست فیلادلفیا، در میان تودههای محروم سیاه به «صدای بیصدایان» شهره بود. روشن است که روند دادگاه حتا مسیر متعارف حقوقی را هم طی نکرد. وکیل تسخیری مومیا، که به دلیل فقر نمیتوانست وکیل خودش را داشته باشد، حتا از ارائهی مدارکی به دادگاه که میتوانست بیگناهی او را ثابت کند، خودداری کرد. تنها مدارک دادگاه برای محکوم کردن ابوجمال اظهارات ضد و نقیض چند شاهد بود. با این همه ترکیب هیاتمنصفه از پیش تصمیم خود را گرفته بود. مردان سفیدپوست محافظهکاری که وقتی از دادستان شنیدند مومیا زمانی عضو «پلنگان سیاه» بوده است، آنقدر خشمگین شدند که بدون تردید او را به مرگ محکوم کنند. در طول این سالها مومیا دو بار تا آستانهی اجرای حکم اعدام رفت. با این همه آرام نگرفت. از درون زندان صدها مقاله نوشت، با جنبشهای انقلابی تماس گرفت و فایلهای صوتی رادیویی منتشر کرد. در سال ۱۹۹۵، زمانی که در سلولهای انفرادیِ ویژهی محکومین به اعدام به سر میبرد، کتاب «زندگی در دالان مرگ» را نوشت. پلیس تلاش کرد با فشار به ناشر ا