در این کانال مطالبی در رابطه با فلسفه زبان نگرش ها بە مسائل زبانی زبان آموزی، تک زبانگی و چند زبانگی نشانە شناسی تحلیل گفتمان صرف و نحو و آواشناسی زباشناسی نظری و کاربردی رویکردهای زایشی، شناختی، نقشگرا .. د.میرمکری https://t.me/linguisticsacademy
اورهان پاموک: گاهی تدریس یک رمان، حسی دارد شبیه خیانت به ادبیات
اورهان پاموک: گاهی تدریس یک رمان، حسی دارد شبیهِ خیانت به ادبیات
در سال ۱۹۵۷، ولادیمیر ناباکوف برای کرسی استادی ادبیات روسی در دانشگاه هاروارد پیشنهاد شده بود. اما رومن یاکوبسن، زبانشناسِ مشهور، از جملۀ مخالفین این تصمیم بود. او به همکارانش گفت «اگر قرار است ادبیات روسی را نویسندگان بزرگ روس تدریس کنند، پس فیلها را هم بیاوریم تا در دانشکدۀ جانورشناسی درس بدهند.» اورهان پاموک که هم رماننویس است و هم استاد ادبیات، از تفاوتهای فیلبودن و استاددانشگاهبودن نوشته است.
لوسآنجلس تایمز — من در دانشگاه کلمبیا ادبیات تطبیقی تدریس میکنم. ابتدای هر نیمسال، اگر برنامهام برای کلاس، بحث دربارۀ یکی از رمانهای خودم باشد، همیشه برای دانشجویان جدیدم، داستانی قدیمی دربارۀ نوشتن و درسدادن تعریف میکنم.
حکایتی است بسیار محبوب (اما احتمالاً ساختگی) دربارۀ ولادیمیر ناباکوف. در سال ۱۹۵۷، او برای کرسی استادی ادبیات روسی در دانشگاه هاروارد پیشنهاد شده بود. برخی از این پیشنهاد استقبال نکردند. نقل است که رومن یاکوبسن، زبانشناسِ هاروارد به همکارانش گفت «اگر قرار است ادبیات روسی را نویسندگان بزرگ روس تدریس کنند، پس فیلها را هم بیاوریم تا در دانشکدۀ جانورشناسی درس بدهند.»
دانشجویانم میخندند و بعد، میروم سراغ مسئلهای که با روبهرو هستم. «این نیمسال، من فیلی خواهم بود که جلوی شما ایستاده، اما نهایت سعیام را خواهم کرد تا استاد نیز باشم.»
فیلها نمیدانند چه چیزی آنها را فیل کرده است. فقط هستند. همینطور، رماننویسها نیز موقع نوشتن رمانهایشان، آگاهانه روی کاری که میکنند، انگشت نمیگذارند. چیزهایی که موقع نوشتن، نیتِ توصیف و بیانش را دارند، و قلمرویی که میخواهند به آن وارد شوند، ممکن است بسیار متفاوت از عناصری باشند که خوانندگان و دانشجویان روی آنها تمرکز میکنند. نویسندۀ یک رمان، همیشه در بهترین جایگاه برای تفسیر آن قرار ندارد، و درنهایت، دیگرانی ممکن است بیشتر از خودِ او با آن متن اُخت شوند.
اکثر دانشجویان باهوشم در کلمبیا، کاملاً به این تناقضات آگاهند، درنتیجه مجبور نیستم وقت زیادی صرف این موضوع کنم، هرچند بعداً گاه به آنها هشدار میدهم: «حالا میخواهم نه در مقام استاد، بلکه از جایگاه فیل سر کلاس صحبت کنم.»
مثلاً ممکن است توضیح بدهم که یکی از دلایلی که نام من سرخ را نوشتم، این بود که تا ۲۲ سالگی میخواستم نقاش شوم ولی ناکام ماندم.
میگویم «با این رمان، سعی کردم روایتی بسازم مُلهم از تضاد میان آنچه نقاش پیشبینی کرده است و راهی که دستش گاه خودبهخود ترسیم میکند».
سپس استاد پا پیش میگذارد: «این تضاد شبیه است به تفاوت میان رماننویس و استاد دانشگاهی که هنر رماننویسی درس میدهد.» این بحث به موضوعی راه میبرد که جان برگر – که خودش رماننویس است- آن را «راههای دیدن» مینامد، و سپس به دوگانۀ شرق و غرب، به مینیاتورهای ایرانی و هنر و تاریخِ عصرِ رنسانس میرسم.
یا ممکن است دربارۀ یکی دیگر از رمانهایم، برف، بگویم: «در جایگاه فیلِ کلاس، میتوانم به شما بگویم که هر اتفاقی برای کا، قهرمان رمان طی ۲۰۰صفحۀ ابتدایی میافتد، تقریباً عین همان تجربیاتی است که خودم داشتم، هنگامیکه در سال ۱۹۹۹ به شهر قارصِ ترکیه، مکان وقوع رمان، سفر کردم. میخواستم رمانی سیاسی بنویسم که کل یک ملت را درگیر کند، درست مثل آن رمانهای گراهام گرین که در کشورهای جهانسومیِ فقیر و فلکزده رخ میدهند.»
بااینکه سعی میکنم در برابر این وسوسه مقاومت کنم، در کلاس تمایل داشتهام -حتی بیشتر از دانشجویانم- که «رمانهایِ ملت»ی که نوشتهام را همچون پیشدرآمدی به هنجارهای فرهنگی و مصائب خاص ترکیه، خاورمیانه و سراسر جهان اسلام ببینم. ازآنجاییکه به «نظریه» و رشتهای به اسم مطالعات فرهنگی علاقهمندم، گاهی درنهایت دربارۀ آثار خودم «نظریهپردازی» میکنم.
«در این قطعه، هدف نویسندۀ ما بررسی تاریخِ خیابانها و مغازههای استانبول است.»
یا: «در جوامع اسلامی، جاییکه مردان و زنان بهندرت با هم تعاملی دارند مگر آنکه ازدواج کرده باشند، پسران و دختران، زبان بدیلی با دستورزبان خاص خود خلق میکنند شامل نگاههای بیصدا، اخم، لحظات بیتحرکیِ تعمدی و سؤالات هدفدار: «یه کوفته کبابِ دیگه میزنی؟»
اما چقدر باید روی تاریخ ترکیه، دگردیسی استانبول، اسلام و سکولاریسم تأکید کنم تا منطق رمانهایم برای دانشجویانم سهلالوصولتر شود؟ پس از عمری مبارزه با فشارهای سیاسی بر ادبیات، اختصاصدادنِ زمان کلاس به بافت اجتماعی یا کنایات سیاسی، بهجای ریزهکاریهای ادبی، باعث میشود احساس یک خائن را داشته باشم. چه داشته باشم رمانهای خودم را تدریس کنم، چه آنا
کارنینا، خانم دالووی یا سرخ و سیاه، گاهی احساسم این است که هر کار هم بکنم، دارم درواقع به ادبیات حقیقی خیانت میکنم؛ احساسی که مثل نوعی دردِ قلبی با