در این کانال مطالبی در رابطه با فلسفه زبان نگرش ها بە مسائل زبانی زبان آموزی، تک زبانگی و چند زبانگی نشانە شناسی تحلیل گفتمان صرف و نحو و آواشناسی زباشناسی نظری و کاربردی رویکردهای زایشی، شناختی، نقشگرا .. د.میرمکری https://t.me/linguisticsacademy
عاطفیت و یادگیری
عاطفيت و يادگيري
به طور كلي يادگيري، و يادگيري زبان خارجي به طور خاص ، با بافت عاطفي اي كه روند يادگيري در آن واقع ميشود، گره خورده است. يك كودك، زبان مادر يا زبان نزديكانش را از طريق ايجاد پيوند ميان نيازهاي اوليه اش، با صداهايي مشخص، و برآورده شدن آن نيازها با صداهايي مشابه، فراگيرد. يادگيري به اصطلاح «زبان مادري» (يا زبانهاي مادري، زماني كه كودك در يك خانوادهاي دو زبانه به دنيا بيايد)، از طريق ايجاد پيوندها به صورتي ناخودآگاه، صورت ميگيرد، و خارج از هرگونه برنامه و كنترل است. با فرض اينكه بيشتر نيازهاي يك كودك، برآورده شدن نيازهاي عاطفي اوست، و اينكه او جهان پيرامون خود را «با دهان» جستجو ميكند، نخستين واژه هايي او فرا ميگيرد، معمولاً با مادرش و برآورده شدن نيازهاي اوليه اش مرتبط هستند: ماما، بابا، قاقا، ...
اين بدان معنا نيست كه كودك تا زماني كه نتواند صدايي را توليد كند، كه در فرآيند ايجاد ارتباط ميان يك دلالت حسي با يك شيء يا يك موقعيت، داراي كاركردي باشد، قادر نيست در باره آن شيء يا موقعيت فكر كند. «فكر، گسترهي وسيعتري نسبت به صورت كلامي زبان دارد و از نقطه نظر داشتن كاركرد، ميتوان آن را به عنوان هماهنگي ميان رفتارها با دستاوردهاي محتمل و متوقََّع در ذهن از نتيجه نهايي [يك رفتار] تفسير كرد». [1]
به عبارت ديگر، حقيقتاً بايد اعتراف كرد كه فكري تحت الكلامي (sub-verbal ) وجود دارد، كه مقدم بر زبان شفاهي يا صورت كلامي زبان است و بسيار مفصلتر و پيچيده تر است: بيان شفاهي يك انديشه، چه براي بزرگسالان و چه براي كودكان، همواره كوششي براي توليد امري مصنوعي است، كه همواره نيز چيزهايي ناگفته از آن انديشه، در پايان باقي خواهد ماند.
مطالعاتي مشخص در مورد كودكان مبتلا به اوتيسم، كه بدليل شكل نيافتن نقش ارتباطيشان، از جهان پيراموني منزوي شدهاند، نشان داده است كه ميان نبود يك شخص سالم به لحاظ فيزيكي و رواني كه بتواند به طور ثابت مسئوليت مراقبت اين گونه كودكان را در ماههاي آغاز زندگيشان بر عهده بگيرد، با اوتيسم ارتباط وجود دارد. توانايي برقرار كردن ارتباط، اولاً در چهارچوبي كه ما آن را ارتباط مادر-فرزند خواهيم خواند، شكل ميگيرد (هر چند راحت نيستيم آن رابطه را اينگونه بناميم)، اگر چه كه براي مادر ضروري نيست كه در اين رابطه مشاركتي داشته باشد و افراد جايگزين ميتوانند جانشين مادر شوند. [2]
به طور فزاينده اي اين امكان وجود دارد كه اوتيسم بوسيله ي مسائل گوناگوني بوجود بيايد. براي نمونه شواهدي وجود دارد كه تأثيرات ژنتيك در شكلگيري اين بيماري ميتواند نقش داشته باشد. نيز شواهدي وجود دارد كه ويروسي در ايجاد اوتيسم دخيل و مؤثر است. همچنين اگر مادري در سه ماه نخستين بارداري خود مبتلا به سرخچه (كه معمولاً به سرخك آلماني معروف است) شود، احتمال تولد كودكي مبتلا به اوتيسم براي او وجود دارد. آلودگي و ويروس سيتومگالا (cytomegala ) نيز ميتوانند موجب بروز اوتيسم شود؛ براي اطلاعات بيشتر به نوشته اس ام اِدِسون در تارنماي http://www.autism.org مراجعه كنيد.
همزمان كه علايق كودك دچار تحول ميشوند، و تنها محدود به ورود غذا و خروج مدفوع نميمانند، توانايي او در برقراري ارتباط و فكر كردن نيز دچار تحول ميشود. كودك واژگان را در موقعيتهاي شاد و آميخته با بازي و شوخي يا در هر موقعيت ارتباطي ديگر با ديگران فرا ميگيرد. در هر دو حالت انگيزه ها و مشوق هايي كه از جهان بيرون براي او ميرسند، از اهميت بسيار بالايي جهت پديد آوردن يك موقعيت عاطفي (احساسي) مطلوب برخوردار هستند، كه صدايي خاص با آن موقعيت در قالب تناظري مقدماتي و تقريبي همانند تناظر آوا-معنا (sound-meaning ) و دال-مدلول (significant-signifier ) پيوند دارد.
در اين نقطه، نوزاد ميكوشد تا صدايي كه ميخواهد بوسيله ي آن ارتباط برقرار كند را با اندامهاي آوايي اش توليد كند و زماني كه موفق شد، در خواهد يافت كه صدور آن صداي خاص، پيآمدهاي قابل پيشبيني اي را در جهان خارج بدنبال دارد. او در واقع در حال ايجاد بنيانهاي يك ارتباط عاطفي كلامي است.
در اينگونه موقعيتها، يادگيري زبان بيمقدمه، ارتجالي و طبيعي است، و خواسته يا بوسيله ي يك تصميم و برنامه ريزي از قبل نيست. اين حقايق ما را به دو نتيجه اوليه ميرساند:
يادگيري زبان مادري (يا زبانهاي مادري) يك فرآيند ناخودآگاه است و طرح و برنامه اي از قبل براي آن وجود ندارد؛ چيزي كه فراگرفته ميشود به رابطه عاطفي (احساسي) دلالت ميان كودك با فرد يا شيء يا عملي كه از طريق استفاده از يك واژه بخصوص يا شيوه سخنگويي قصد ميشود، پيوند ميخورد.
@linguisticsacademy
در مراحل بعدي رشد و نموّ كودك، زماني كه وي توانايي فكر كردن به مفاهيم انتزاعي را كسب ميكند، اين مفاهيم مشابه به گونه اي همسان از سوي كودك كسب ميشوند، البته با اين فرض
ص۱