در این کانال مطالبی در رابطه با فلسفه زبان نگرش ها بە مسائل زبانی زبان آموزی، تک زبانگی و چند زبانگی نشانە شناسی تحلیل گفتمان صرف و نحو و آواشناسی زباشناسی نظری و کاربردی رویکردهای زایشی، شناختی، نقشگرا .. د.میرمکری https://t.me/linguisticsacademy
که در محیط بیرونی کودک محرکهای عاطفی و فکری به اندازه مطلوب وجود داشته باشد
که در محیط بیرونی کودک محرکهای عاطفی و فکری به اندازه مطلوب وجود داشته باشد. بدون حضور اين محركها يا افرادي كه كودك بتواند از آنها تقليد كند، يا با آنها ازتباطي برقرار كند، توانش زباني هيچگاه شكل نميگيرد. اين موضوع بوسيله يك نمونه واقعي كه در سال 1793 رخ داده است و بوسيلهي تروفو (Truffaut ) در فيلم پسر وحشي (savage boy ) به تصوير كشيده شده، نشان داده شده است. [3]
همانگونه كه پيشتر نيز گفتيم، اين بدان معنا نيست كه كسي كه قادر به سخن گفتن نيست نيز توانايي ذهنش براي بسط يافتن و پيچيده شدن نيز از دست رفته است. «توانايي بسط ايدهها به صورت ذهني، با مجموعهاي از صدها پروتوكلي نشان داده ميشود كه بزرگسالان با آنها موجب زنده كردن تجربههاي كودكي وفق دهندهاي ميشوند كه با خوب و بد ارتباط دارند. اين ايدهها ،ايدههايي هستند كه كودك قادر به به زبان آوردن آنها نيست، اما در ارزيابيها و افكار تخيلي و پويايي كه بعداً در شهادت بزرگترها [در مورد آنها] قابل ديدن است، آنها را خلاصه و فشرده ميكند » [4]
خاطرات افراد بزرگسال از دوران كودكيشان به شدت متفاوت است و از فردي به فرد ديگر متفاوت است، اما به طور كلي هر چقدر كه فرد در دوران كودكياش به عقبتر ميرود، خاطرات كمتري را از آن دوران به ياد ميآورد. فرد بزرگسال در نقطهاي كه قرار دارد، زبان مادري، يا در مواردي نادر زبانهاي مادري، خود را فراگرفته، و به گونهاي خودكار به آن زبان سخن ميگويد يا مينويسد. به همين صورت، حالتهاي ديگري از انجام رفتار به صورت خودكار، مانند راه رفتن، خوردن، ركاب زدن به دوچرخه، رانندگي كردن را نيز انجام ميدهد. اين حقيفت كه فرد اين رفتارها را انجام ميدهد، مستلزم اين نيست كه او به عنوان فاعل شناسا (subject ) بايد درون خود، آن لحظه يا موقعيتي كه در آن او يادگرفته كه چطور آن اعمال را انجام دهد، را بيابد؛ بلكه برعكس در بسياري از احوال خاطرات او از لحظه و موقعيت يادگيري آن رفتارها، با گذر زمان فراموش شدهاند، و رفتار، بدون آنكه فرد بداند كه كي، كجا، به همراه چه كسي، يا چگونه آن را فرا گرفته، انجام ميگيرد.
@linguisticsacademy
اين «فراموشكاري» با به نحوه كار ذهن مربوط است كه بر اصل صرفهجويي استوار است: تصور كنيد كه چقدر خسته كننده بود اگر فرد مجبور بود كه هر زمان ميخواست چيزي بخورد، بر تك تك حركاتي كه براي جويدن و سپس فرو بردن لقمه لازم بود، متمركز شود. اگر زمان ركاب زدن به دوچرخه از خودمان بپرسيم كه براي حفظ تعادل خود چه كاري انجام ميدهيم، و تلاش كنيم كه نسبت به هر عمل خود خودآگاه باشيم، خراب كردن اين عمل خودكار با از پشت پرده بيرون آوردن آن [(يعني خودآگاه كردن آن)]، ميتواند تأثيرات نامطلوبي بر روند انجام كار داشته باشد، يعني از دست دادن تعادلي كه «به طور خودكار» به آن رسيده بوديم.
همينطور زماني كه ما سخن ميگوييم يا مينويسيم، اين دو عمل را به طور خودكار و بدون برنامهريزي قبلي انجام ميهيم. اما زماني كه تجربهاي خاص ما را مجبور كند كه از خودمان بپرسيم كه چه ميدانيم، چگونه آن را فراگرفتيم، و آيا سخن گفتن يا نوشتن به اين صورت خاص درست است يا نه، ديگر آن اعمال خودكار نيستند.
اثرگذاري ميان زبان كلامي (verbal ) و زبان تحت الكلامي (sub-verbal )، يك سويه نيست، بلكه دو سويه است، و اين دو نوع زبان بر هم تأثير و تأثّر دارند. «زبان كلامي، زبان غيركلامي را تفسير ميكند و در آن ادغام ميشود، و همزمان از تفسيري روشنتر و عميقتر از حقيقت، و نيز از دستورالعمل و قواعد قويتر و دقيقتر دانش و رفتارهاي اختياري بهره ميگيرد». [5] به عبارت ديگر زبان كلامي به عنوان ساختاري منطقي عمل ميكند كه در چارچوب آن انديشه ها، تصاوير، و احساسهاي غيركلامي قابل سازماندهي هستند.
با فرض اينكه چنين تحولاتي معمولاً در دو سال نخست زندگي كودك رخ ميدهند، و اينكه خاطرات دوران دو سالگي به سختي به ياد ميآيند يا اصلاً ديگر وجود ندارند، تا حد زيادي اين مسأله روشن است كه بزرگسالي كه در محيطي كار نميكند كه استفاده از يك زبان لازم است (و در نتيجه تفكر فرازباني)، كاملاً نسبت به همه ي اين مكانيسم ناآگاه است و خواهد بود.
همين طور كه كودك رشد ميكند، از زبان تحت الكلامي كمتر و كمتر استفاده ميكند و تمايل پيدا ميكند كه از واژهها استفاده كند. براي اثبات وضوح و مفهوم بودن زبان تحت كلامي، [بايد بگوييم] كه در برخي خانوادهها، برادر بزرگتر توانايي ترجمه صداها و حركات برادر كوچكتر را دارد. « در ارتباطات گروهي كودكاني كه به يك خانواده تعلق دارند، ترجمه سريع رفتار تحت الكلامي برادر كوچكتر به واژگان واضح و ملموس و همچنين شيوه اغلب دشوار فهم به زبان آوردن آنها، نشان از كندي و تدريجي بودن انتقال از يك گونه ارتباط به گونه اي ديگر را دارد». [6]
ص۲