که در محیط بیرونی کودک محرکهای عاطفی و فکری به اندازه مطلوب وجود داشته باشد

که در محیط بیرونی کودک محرکهای عاطفی و فکری به اندازه مطلوب وجود داشته باشد. بدون حضور اين محرك­ها يا افرادي كه كودك بتواند از آنها تقليد كند، يا با آنها ازتباطي برقرار كند، توانش زباني هيچگاه شكل نمي­گيرد. اين موضوع بوسيله يك نمونه واقعي كه در سال 1793 رخ داده است و بوسيله­ي تروفو (Truffaut ) در فيلم پسر وحشي (savage boy ) به تصوير كشيده شده، نشان داده شده است. [3]

همانگونه كه پيشتر نيز گفتيم، اين بدان معنا نيست كه كسي كه قادر به سخن گفتن نيست نيز توانايي ذهنش براي بسط يافتن و پيچيده شدن نيز از دست رفته است. «توانايي بسط ايده­ها به صورت ذهني، با مجموعه­اي از صدها پروتوكلي نشان داده مي­شود كه بزرگسالان با آنها موجب زنده كردن تجربه­هاي كودكي وفق دهنده­اي مي­شوند كه با خوب و بد ارتباط دارند. اين ايده­ها ،ايده­هايي هستند كه كودك قادر به به زبان آوردن آنها نيست، اما در ارزيابي­ها و افكار تخيلي و پويايي كه بعداً در شهادت بزرگترها [در مورد آنها] قابل ديدن است، آنها را خلاصه و فشرده مي­كند » [4]

خاطرات افراد بزرگسال از دوران كودكي­شان به شدت متفاوت است و از فردي به فرد ديگر متفاوت است، اما به طور كلي هر چقدر كه فرد در دوران كودكي­اش به عقب­تر مي­رود، خاطرات كمتري را از آن دوران به ياد مي­آورد. فرد بزرگسال در نقطه­اي كه قرار دارد، زبان مادري، يا در مواردي نادر زبانهاي مادري، خود را فراگرفته، و به گونه­اي خودكار به آن زبان سخن مي­گويد يا مي­نويسد. به همين صورت، حالت­هاي ديگري از انجام رفتار به صورت خودكار، مانند راه رفتن، خوردن، ركاب زدن به دوچرخه، رانندگي كردن را نيز انجام مي­دهد. اين حقيفت كه فرد اين رفتارها را انجام مي­دهد، مستلزم اين نيست كه او به عنوان فاعل شناسا (subject ) بايد درون خود، آن لحظه يا موقعيتي كه در آن او يادگرفته كه چطور آن اعمال را انجام دهد، را بيابد؛ بلكه برعكس در بسياري از احوال خاطرات او از لحظه و موقعيت يادگيري آن رفتارها، با گذر زمان فراموش شده­اند، و رفتار، بدون آنكه فرد بداند كه كي، كجا، به همراه چه كسي، يا چگونه آن را فرا گرفته، انجام مي­گيرد.
@linguisticsacademy
اين «فراموشكاري» با به نحوه كار ذهن مربوط است كه بر اصل صرفه­جويي استوار است: تصور كنيد كه چقدر خسته كننده بود اگر فرد مجبور بود كه هر زمان مي­خواست چيزي بخورد، بر تك تك حركاتي كه براي جويدن و سپس فرو بردن لقمه لازم بود، متمركز شود. اگر زمان ركاب زدن به دوچرخه از خودمان بپرسيم كه براي حفظ تعادل خود چه كاري انجام مي­دهيم، و تلاش كنيم كه نسبت به هر عمل خود خودآگاه باشيم، خراب كردن اين عمل خودكار با از پشت پرده بيرون آوردن آن [(يعني خودآگاه كردن آن)]، مي­تواند تأثيرات نامطلوبي بر روند انجام كار داشته باشد، يعني از دست دادن تعادلي كه «به طور خودكار» به آن رسيده بوديم.
همين­طور زماني كه ما سخن مي­گوييم يا مي­نويسيم، اين دو عمل را به طور خودكار و بدون برنامه­ريزي قبلي انجام مي­هيم. اما زماني كه تجربه­اي خاص ما را مجبور كند كه از خودمان بپرسيم كه چه مي­دانيم، چگونه آن را فراگرفتيم، و آيا سخن گفتن يا نوشتن به اين صورت خاص درست است يا نه، ديگر آن اعمال خودكار نيستند.
اثرگذاري ميان زبان كلامي (verbal ) و زبان تحت الكلامي (sub-verbal )، يك سويه نيست، بلكه دو سويه است، و اين دو نوع زبان بر هم تأثير و تأثّر دارند. «زبان كلامي، زبان غيركلامي را تفسير مي­كند و در آن ادغام مي­شود، و همزمان از تفسيري روشن­تر و عميق­تر از حقيقت، و نيز از دستورالعمل و قواعد قوي­تر و دقيق­تر دانش و رفتارهاي اختياري بهره مي­گيرد». [5] به عبارت ديگر زبان كلامي به عنوان ساختاري منطقي عمل مي­كند كه در چارچوب آن انديشه­ ها، تصاوير، و احساس­هاي غيركلامي قابل سازمان­دهي هستند.
با فرض اينكه چنين تحولاتي معمولاً در دو سال نخست زندگي كودك رخ مي­دهند، و اينكه خاطرات دوران دو سالگي به سختي به ياد مي­آيند يا اصلاً ديگر وجود ندارند، تا حد زيادي اين مسأله روشن است كه بزرگسالي كه در محيطي كار نمي­كند كه استفاده از يك زبان لازم است (و در نتيجه تفكر فرازباني)، كاملاً نسبت به همه­ ي اين مكانيسم ناآگاه است و خواهد بود.

همين طور كه كودك رشد مي­كند، از زبان تحت الكلامي كمتر و كمتر استفاده مي­كند و تمايل پيدا مي­كند كه از واژه­ها استفاده كند. براي اثبات وضوح و مفهوم بودن زبان تحت كلامي، [بايد بگوييم] كه در برخي خانواده­ها، برادر بزرگتر توانايي ترجمه صداها و حركات برادر كوچكتر را دارد. « در ارتباطات گروهي كودكاني كه به يك خانواده تعلق دارند، ترجمه سريع رفتار تحت الكلامي برادر كوچكتر به واژگان واضح و ملموس و همچنين شيوه اغلب دشوار فهم به زبان آوردن آنها، نشان از كندي و تدريجي بودن انتقال از يك گونه ارتباط به گونه ­اي ديگر را دارد». [6]
ص۲