پرخاشگری پاسیو/صفحه اول. این نوع رفتار «پرخاشگری منفعلانه» نام دارد

پرخاشگری پاسیو/صفحه اول
درحالی‌که بدوبیراه‌گفتن به مردم جای تردیدی برای آن‌ها باقی نمی‌گذارد که مورد توهین قرار گرفته‌اند، نوع دیگری از پرخاشگری وجود دارد که آن‌ها را به تردید می‌اندازد. این نوع رفتار «پرخاشگری منفعلانه» نام دارد. رفتارهایی که غیرمستقیم‌اند و، دست‌کم در ظاهر امر، بی‌ادبانه شمرده نمی‌شوند. پرخاشگری منفعلانه دو پهلوست، برخلاف رفتار مستقیماً آزاردهنده‌ای مانند فحش‌دادن. ولی مگر تمام نکتۀ چنین رفتاری پرهیز از آزاردهندگی نیست؟

ایان — این موقعیت را در نظر بگیرید: برای جشن تولدم برنامه‌ریزی و همه را دعوت می‌کنم. دربارۀ تدارکات مهمانی مباحثه‌ای گروهی در فیس‌بوک به راه می‌اندازم. درحالی‌که همه‌چیز طبق روال پیش می‌رود، خواهرم فلور کاری می‌کند که ناراحت می‌شوم. او بعداً عمیقاً پشیمان می‌شود و از من عذرخواهی می‌کند و من هم، شاید کمی سرد، به او می‌گویم که مشکلی نیست. بعد او می‌فهمد که از مباحثۀ فیس‌بوکی حذف شده است و مهمانی بدون او پیش می‌رود. وقتی این مسئله را به من یادآوری می‌کند و می‌پرسد که آیا چون هنوز از دستش ناراحتم او را حذف کرده‌ام، در جوابش می‌گویم: «مگر دیوانه‌ای؟ من تو را حذف نکرده‌ام. حتما یک مشکل فنی در فیس‌بوک است.» خواهرم سردرگم است: ازیک‌طرف مطمئن است که عمداً او را از مباحثۀ فیس‌بوکی کنار گذاشته‌ام و ازطرف‌دیگر مردد است که شاید زیادی حساس و زودرنج شده است.

فرض کنیم فلور زیادی حساس نیست و من عمداً او را از مباحثۀ فیس‌بوک حذف کرده‌ام. این کار را کردم چون، باوجود عذرخواهی‌اش، بابت رفتارش عصبانی بودم. درواقع، آن‌قدر ناراحت بودم که بیشتر دوست داشتم با عصبانیت به او بدوبیراه بگویم. اگر چنین کاری می‌کردم، او می‌رنجید و احتمالاً با هم مشاجره می‌کردیم. پس‌ازآن بیشتر مایل بودم عذرخواهی‌اش را بپذیرم و احتمالاً من هم یک عذرخواهی به او بدهکار می‌بودم. اما ازآنجاکه من زیادی بریتانیایی هستم نمی‌توانم احساسات منفی‌ام را این‌قدر مستقیم بروز دهم. ما بریتانیایی‌ها مواجهۀ مستقیم را دوست نداریم. ترجیح می‌دهیم خشممان را نگه داریم تا وقتی که مجبور شویم آن را هرجور هست ابراز کنیم و آنگاه خیلی آرام کاری را انجام می‌دهیم در مایه‌های اینکه مردم را از فهرست مهمانان جشن تولدمان حذف کنیم و به خروج کشورمان از سازمان‌های سیاسی سودمند رأی دهیم.

این نوع رفتار اسم دارد: «پرخاشگری منفعلانه.»۱ فقط بریتانیایی‌ها پرخاشگر منفعل نیستند؛ هر فردی گاهی کمابیش این‌گونه است. اسکات وتزلر۲، روان‌پزشکی نیویورکی که تحقیقاتش بر پرخاشگری منفعلانه متمرکز است، به آن می‌گوید: «خصومت پنهان.»۳ ریشۀ این اصطلاح به روان‌شناسی و روان‌پزشکی برمی‌گردد، اما وارد دایرۀ لغات عمومی شده است، جایی که به‌نشانۀ مخالفت و برای توصیف حالات خصومت، خشم، اهانت و امثال آن استفاده می‌شود: رفتارهایی که غیرمستقیم‌اند و، دست‌کم در ظاهر امر، بی‌ادبانه شمرده نمی‌شوند.

ما دوست نداریم در معرض پرخاشگری منفعلانه قرار بگیریم. اما مگر این رفتار مشکلی دارد؟ آیا این رفتار بهتر از این نیست که خیلی رک و بی‌پرده حرف آزاردهنده‌ای بزنیم، مثلاً بگوییم «گورت را گم کن»؟

اجازه دهید با این عقیده شروع کنیم: در یک معنا آنچه من هنگام واکنش منفعلانه‌پرخاشگرانه انجام می‌دهم همانی است که وقتی با دادوهوار حرف آزاردهنده‌ای می‌زنم. در هر دو مورد، من خشم و اهانت و خصومت را به فلور منتقل می‌کنم. در اصطلاح زبان‌شناسان و فیلسوفان زبان، هر دو واکنش شیوه‌هایی هستند از «کنش گفتاری»۴.

اصطلاح کنش‌های گفتاری بیانگر این اندیشه است که، وقتی ما با یکدیگر گفت‌وگو می‌کنیم، زبان را تنها برای انتقال اطلاعات به کار نمی‌بریم؛ ما از زبان برای انجام‌دادن افعال نیز استفاده می‌کنیم. گفتن «متأسفم» نحوه‌ای عذرخواهی است، گفتن «مراقب باش» نحوه‌ای است از اعلام خطر، و گفتن اینکه «قول می‌دهم که غروب به گربه‌مان غذا بدهم» نحوه‌ای است از قول‌دادن، و مانند این‌ها. بیشتر مواقع، می‌توانیم کنش‌های گفتاری را به‌نحوه‌های مختلفی انجام دهیم، ازجمله با حرف‌نزدن. برای مثال، وقتی می‌خواهم با گفتن «مراقب باش» خطری را هشدار دهم، می‌توانم این کار را با گفتن «خطر» یا حتی تنها با بلند‌کردن دستم انجام دهم.

پس عمل منفعلانه‌پرخاشگرانۀ من نسبت‌به خواهرم و بدوبیراه و ناسزاهایی که نثارش می‌کنم دو وسیله برای یک هدف مشابه‌اند. هر دوِ این واکنش‌ها این پیام را به فلور منتقل می‌کنند که من عذرخواهی‌اش را نپذیرفته‌ام و احساساتی به‌شدت منفی نسبت‌به او دارم. هر دوِ آن‌ها می‌توانند، جدای از آنکه چگونه آن‌ها را به فلور منتقل می‌کنم، بالقوه آزاردهنده باشند. نقطۀ مشترک در همۀ پرخاشگری‌های منفعلانه این است که فرد تلاش می‌کند چیزی را منتقل کند که بالقوه آزاردهنده است یا به‌اعتقاد او بالقوه آزاردهنده است . درواقع، تمایل ما برای ا