جایگاە لوگوس و زبان در اندیشە هایدگر. مجید کمالی

جایگاە لوگوس و زبان در اندیشە هایدگر
مجید کمالی

اصطلاح لوگوس همانند اغلب واژگان فلسفي ديگر قبل از آن كه اصطلاحي فلسفي بوده باشد به حوزه كاربرد عادي زبان تعلق داشته است. اين واژه به تدريج در تفكر فلسفي وارد شده و از اين طريق از مفهوم خاصي برخوردار شده است؛ درست همان گونه كه زبان فلسفه از بطن زبان روزمره پيش از عصر فلسفه پديد آمده است. هر اندازه تفكر در آراي فلسفي، ماهيت خاص خود را بيشتر بازيافته است، همان اندازه نيز لوگوس از ميتوس، باور و ادراك حسي متمايز گشته است. به طوري كه در تاريخ فلسفه يونان ميان دو اصطلاح ميتوس و لوگوس كشمكشي دايمي وجود داشته و از جمله دستاوردهاي اين امر كشف ويژگي تفكر خردگرا و ظهور متافيزيك بوده است.به لحاظ زبانشناسي واژه لوگوس با lego پيوند دارد و به معناي شمردن، محاسبه، رسيدگي و توجيه بوده است. در كنار اين معاني مي توان به مفاهيمي چون نسبت، تناسب، توضيح، برهان، عقل، خبر، اطلاع، كلام، لغت، اصطلاح و موضوع بحث نيز اشاره داشت. اما به زعم هايدگر واژه لوگوس از ريشه « legein» است. اين واژه در زبان يوناني هم به معناي سخن گفتن و هم آنچه هايدگر بر آن تأكيد مي ورزد؛ يعني به معناي جمع آوردن است.

با يك نگاه اجمالي مي توان گفت كه هايدگر به هيچ يك از معاني گوناگون و متكثري كه براي اين واژه در طول تاريخ فلسفه ذكر شده است، اعتماد ندارد و آنها را نامي شايسته براي اين واژه نمي داند.

هايدگر در مقدمه كتاب وجود و زمان آنجايي كه به مفهوم پديدارشناسي مي پردازد در ذيل بند «لوگوس» با اشاره به تعدد معاني لوگوس نزد افلاطون و ارسطو بيان مي دارد كه اين معاني در تقابل با يكديگر بوده و هرگز معنايي بنيادين و واحد را عرضه نمي دارند. «كلمه» و ديگر معاني اي كه از ديرباز براي لوگوس قائل شده اند و تمامي تفسير و تعبير ها در اين وادي همواره معناي بنيادين اين كلمه را محجوب ساخته است و در واقع لوگوس تنها مورد توجه قرار مي گيرد و با كلماتي همچون «عقل، داوري، مفهوم، تعريف، اصل، نسبت و رابطه» جايگزين مي شود. در حالي كه اين معاني توانا نيستند تا معناي بنيادين لوگوس را فروشكافي نموده و از آن پاسداري كنند. اما از يك زاويه ديگر مي توان گفت كه لوگوس سِِرّ امكان چنين مفاهيم و معاني اي است. هايدگر بر آن است كه لوگوس چيزي است كه مبناي سخن گفتن و زبان آوري آدمي است. در واقع، لوگوس آن حقيقتي است كه مجال جلوه يك چيز را فراهم مي آورد و يا به بياني ديگر، تجلي و به ظهور آمدن چيزي را ممكن مي سازد. قبلاً گفتيم كه هايدگر لوگوس را با لگين مرتبط مي داند و يكي از معاني لگين، سخن گفتن است. بنابر اين لوگوس در اين معنا آشكار ساختن آن چيزي است كه فرد در مورد آن سخن مي گويد. بدين ترتيب لوگوس داراي معنايي است شبيه به روشن كنندگي. لوگوس مي گذارد چيزي يعني آنچه درباره آن سخن گفته مي شود، ديده شود و اين كار را براي كساني مي كند كه در اين سخن گفتن شركت دارند. علاوه بر اين لوگوس مي گذارد چيزي در باب شيئي كه سخن در مورد آن است، ديده شود. بنابراين لوگوس شأن اظهاركنندگي را بيان داشته و متوجه پديدار است. از طرفي خود پديدار كه از ريشه يوناني phainomenon است به معناي آن چيزي است كه خود را آشكار مي كند، اما نكته در اينجاست كه لوگوس در آشكاركردن و متجلي ساختن چيزي، استقلال تام ندارد؛ به عبارتي اين خود شيء است كه در آيينه لوگوس پديدار مي آيد و متجلي مي شود. به بيان ديگر، اين ذهن نيست كه معنايي به پديدار مي بخشد، بلكه آنچه به ظهور مي آيد در واقع جلوه كردن و به ظهور آمدن خود اشياء است. لوگوس را نبايد قوه اي دانست كه آن كس كه سخن مي گويد، به سخنان خود و يا به تعبيري به زبان خود مي بخشد، بلكه ما از قوت لوگوس بهره مند مي شويم و مسخر آنچه كه در لوگوس جلوه كرده قرار مي گيريم.از آنجا كه تحليل هايدگر از زبان غالباً مبتني بر تفسير او از لوگوس هراكليتوس است، در اين مقاله بيشتر بر فهم وي از قطعه پنجاهم منظومه هراكليتوس تأكيد شده است. اگرچه به نظر مي رسد فهم هايدگر از پاره۵۰ بيش از آنچه منظور وي بوده، مي باشد، اما معناي لوگوس آنچنان پر و سرشار است كه از دو جهت مي توان از آن بهره گرفت. از يك طرف لوگوس به معناي جمع آوردن، جميع موجودات است و از طرف ديگر آن چيزي است كه با ما سخن مي گويد. لوگوس در معني اول وجود است از آن جهت كه مابه الاتحاد حقيقي تمام موجودات است و در معني دوم زبان است يعني خانه وجود كه آدمي مقيم آن است؛ اما در اين مقام لازم مي بينم كه نكاتي درباره اين مطلب كه لوگوس به يك معنا زبان است و يا به عبارتي ديگر سرّ امكان سخن آوري آدمي است، بيان دارم. براساس تفكر مابعد الطبيعي و لذا منطق مبتني بر آن، زبان يكي از عالي ترين ثمرات عقل انسان است و ابزاري است كه افراد به وسيله آن با يكديگر ارتباط برقرار مي كنند و منطق و دستور زبان راە استفاده صحيح از اين ابزار انساني قلمداد مي شوند.
۱ص