Page۳

Page3

اين مطلب ثابت شده است که منزوي شدن و جدايي محيط هاي زباني در يک منطقه جغرافيايي که همه در آن به يک زبان سخن مي گويند سبب انشعاب لهجه هاي متعدد از آن زبان مي شود. اما اين انزوا و جدايي ميان افراد تکلم کننده به يک زبان ممکن است بر اثر عوامل جغرافيايي يا اجتماعي باشد. براي نمونه ممکن است مناطق کوهستاني، رودها يا صحراهاي صعب العبور ميان افراد تکلم کننده به يک زبان فاصله بيندازد و موجب کاهش ارتباط و تعامل ميان افراد آن زبان يا جدايي آن ها از يکديگر شود. پيامد اين جدايي تشکيل گروه هاي کوچکي در آن محيط زباني است که هر يک مجموعه ويژگي هاي زباني خود را خواهند داشت. زبان اين گروه ها از يک سو با زبان واحد آن محيط زباني و از سوي ديگر با زبان هاي ديگر محيط هاي زباني متفاوت خواهد بود.
بهترين مثال براي انزواي افراد در يک محيط زباني که باعث شاخه شاخه شدن زبان به لهجه هاي مختلف مي شود. لهجه هاي عربي قديم ( پيش از اسلام ) در جزيرة العرب است. مثال امروزي براي اين جدايي، حوادثي است که براي زبان هاي اسپانيايي و انگليسي رخ داده است. اين دو زبان در مناطق دوردستي نسبت به منطقه جغرافيايي اصلي خود گسترش يافتند؛ اسپانيولي در آمريکاي جنوبي و انگليسي در آمريکاي شمالي. امروزه شاهد هستيم که اسپانيولي اروپا و آمريکاي جنوبي و انگليسي اروپا و آمريکاي شمالي از لحاظ آوايي تفاوت هاي بسياري با يکديگر دارند.
زبان شناسي که روش توصيفي را در مطالعه زبان معيني دنبال مي کند بايد يکي از صورت هاي آن زبان را ( شکل اصلي آن را ) برگزيند و صورت هاي ديگر آن زبان را که در محيط هاي ديگر به کار مي روند و شعبه ها و لهجه هاي فرعي به شمار مي روند از دايره پژوهش خود حذف کند زيرا در هر کدام از آن ها تفاوت هاي زباني رخ مي دهد که در زبان اصلي ديده نمي شود و نيز اين روش نيازمند ثبات و تجانس ويژگي ها در زبان مورد مطالعه است.
3. کيفيت بيان @linguisticsacademy
زبان تنها بر مبناي تفاوت هاي زماني و مکاني متحول نمي شود بلکه روش هاي بيان گويش وران نيز در تحول آن مؤثر است. در هر زمان، روش هاي مختلفي براي بيان وجود دارد و هر روش از کيفيت ها و ادبيات مناسب خاص خود بهره مي برد. مشهور است که سطوح و روش هاي بيان در زبان عربي بر سه دسته است: نخست، سطح تفهيم که روشي عام براي همه افراد محيط زباني در گفت و گوهاي روزمره و گذران امور عادي زندگي است. در اين سطح از بيان، صحت و سلامت جملات يا تن دادن به قوانين و نظام هاي زبان شرط نيست و از آن به عنوان زبان عامي نيز تعبير مي شود. دوم، سطح تفهيم صحيح، که افراد يک محيط زباني از آن براي امور فکري و فرهنگي خود استفاده مي کنند. تأليف کتاب، ارائه سخنراني و گفت وگو و نگاشتن اسناد و اوراق رسمي و غير رسمي در اين سطح از زبان رخ مي دهد. سوم، سطح تفهيم صحيح بليغ، که نويسندگان و شعرا از آن بهره مي گيرند. اين سطح از زبان نه تنها بايد از صحت و سلامت برخوردار باشد بلکه بايد تأثير گذاري نيز در آن ديده مي شود.
به نظر مي رسد، سطحي که زبان شناس توصيفگرا بايد مدّنظر قرار دهد، سطح دوم است زيرا به مثابه زباني مجرد از همه قيد و بندها و رها از همه عوامل هنري است که آن را از مسير عادي و نظام ثابتش خارج مي کند. به ديگر سخن، زبان شعر و نثر هنري، داراي نظامي ويژه هستند که متفاوت با دومين سطح بيان در عربي مي باشد و زبان شناس توصيفگرا بايد با توجه به اين موضوع، اين دو سطح را از هم باز شناسد و مطالعات خود را در سطح دوم زبان منحصر کند زيرا در آن کارکرد همگاني زباني - يعني ارتباط و تفهميم - رخ مي دهد و ويژگي آن خودجوش بودن و دلبخواهي بودن است. اين روش بيان خالي از صنعت پردازي و پيرايه بندي است و فردي که آن را به کار مي برد ناچار به خروج از ويژگي هاي رايج و نظام معيار آن نيست.
زبان شناس توصيفگرا حتي اگر بتواند نثر فني و هنري را - که يکي از شاخه هاي سطح سوم زبان است - هدف پژوهش خود قرار دهد مجاز نخواهد بود که به زبان شعر بپردازد زيرا چنانکه اين جني گفته است « شعر موقعيتي است که سخن گو در آن در بند ناچار هاي ها است و بسياري مواقع شاعر ناچار است کلام را از ساختار اصلي منحرف و آن را دگرگون سازد.
زبان شناس توصيفگرا ضمن پايبندي به اين اصول سه گانه، براي توصيف يک زبان بايد سه مرحله را طي کند: