در این کانال مطالبی در رابطه با فلسفه زبان نگرش ها بە مسائل زبانی زبان آموزی، تک زبانگی و چند زبانگی نشانە شناسی تحلیل گفتمان صرف و نحو و آواشناسی زباشناسی نظری و کاربردی رویکردهای زایشی، شناختی، نقشگرا .. د.میرمکری https://t.me/linguisticsacademy
در نتیجۀ این تکلیفانگاری جهان، زمان در نظر او همچون منبع کمیابی میماند که باید حسابگرانه استفاده شود، همیشه نگران انجام کاری اس
در نتیجۀ این تکلیفانگاری جهان، زمان در نظر او همچون منبع کمیابی میماند که باید حسابگرانه استفاده شود، همیشه نگران انجام کاری است که باید انجام دهد و اغلب دو دلواپسی در ذهن دارد: یکی درستیِ کاری که در حال انجام آن است و دیگری اینکه همیشه کار بیشتری برای انجامدادن وجود دارد. اساساً، بیشکاری نمیتواند آیینۀ تمامنمای نگرش فرد مقید به کار مطلق باشد، نگرش چنین فردی در این مسئله تبلور مییابد که مصرّانه غرق در انجام کارهایی میشود که به او محول شده و درعینحال بهرهوری، کارایی و اثرگذاری را نیز باید ارتقا دهد. اما چگونه؟ از طریق شیوههای برنامهریزی کارآمد، تعیین هوشمندانۀ اولویتها و محولکردن بهموقع کارها. در یک کلام، سرسپردۀ کار مطلقْ شمایلی از فعالیت بیوقفه، فشرده و شلوغ است، شمایلی که اساسیترین رنج و محنتش بیتابیِ وجودیِ عمیقی است که بر تولید فایده استقرار مییابد.
@linguisticsacademy
آزاردهندهترین مسئله دربارۀ کار مطلق صرفاً این نیست که رنجی بیجهت را بر بشر تحمیل میکند، بلکه شیوههای پویای مکاشفهای را از میان میبرد که هدفش پرسیدن، اندیشیدن و پاسخدادن به اساسیترین مسائل وجودی است. برای اینکه روشن شود این رنج بیسبب چگونه بر بشر تحمیل میشود، محتویات گفتوگویی دونفره را که در زیر آمده است در نظر بگیرید و ببینید چگونه پدیدارشناسی واضحِ کار مطلقْ خود را در آگاهی روزمرۀ دو طرف این گفتوگوی خیالی نمایان میکند. پیش از هر چیز، تنشی دائم مشهود است، حس همهجانبۀ فشار در نتیجۀ این مشغولیت ذهنی که کاری هست که باید انجام شود و همیشه انتظار میرود در هر لحظه مشغول انجام کاری باشم. طرف دیگر گفتوگو نیز از پرسشی سخن میگوید که همواره با این افکار همراه است: آیا بهتر از این نمیتوانم از زمانم استفاده کنم؟ زمان، همچون دشمن یا عنصری نایاب، محدودیت اختیار و عمل کارگزار خود را در قالب رنجِ شتاب و عجله و بهای مسلم فرصتهای ازدسترفته آشکار میسازد.
افکاری مثل هنوز کاری را که باید انجام ندادهام، باید تا حالا تمام شده بود، الان باید کار مفیدتری انجام میدادم، و همچنین کار بعدیای که همیشه در نوبت است به دشمنان صاحب خود بدل شده و با دسیسهچینیْ او را به ستوه میآورند، او که بهخودیِخود همیشه از پی اکنونِ ناتمامْ دوان است. همچنین، اوقاتی که فرد فکر میکند بهقدر کافی مفید نبوده است، احساس معصیت خواهد کرد. معصیت در اینجا بیانگر ناکامی در تسلط بر امور و مهار آنها است، بهعلاوۀ اینکه کارها در نتیجۀ غفلتی فرضی یا کاهلی نسبی -بهزعم خود فرد- روی هم انباشته شدهاند. نهایتاً اینکه تکانههای طعن و لعنآمیزی که متوجه به سرانجام رساندن کارهاست نشان میدهد این حالتِ بودنْ تجربۀ کامل و بیکموکاست امور را در عمل ناممکن میسازد. طرف اولِ گفتوگو نتیجه میگیرد که شالودۀ «هستی من» «یک مسئولیت است»، یا به عبارت دیگر چرخۀ بیپایان نارضایتی.
از این رو، ماهیت مسئولیتمدارِ کارِ مطلقْ با چنین چیزهایی شناخته میشود: با فعالیت بیوقفه، بیقرار و سراسیمه؛ نگرانی برای آینده؛ بار طاقتفرسای زندگی؛ غرولند افکار پریشان برای فرصتهای ازدسترفته، و احساس گناه ناشی از ظنِ کاهلی یا سستی. بنابراین، نگاه تکلیفانگار به جهان با ماهیت مسئولیتمدار کار مطلق در ارتباط است. جان کلام اینکه کار مطلقْ ناگزیر به دوکا۳منتهی میشود، اصطلاحی بودایی که به طبیعت رضایتناپذیر و مملو از رنج زندگی اشاره دارد.
کار مطلق علاوه بر پدیدآوردن دوکا یا بهعبارتی رنج، مانع از دستیابی به سطوح والاتر واقعیت میشود. از این رو تبلور زیبایی در هنر، تجلی جاودانگی در دین، حظ بیآلایش عشق و حس سرگشتگی فلسفی، واقعیاتی هستند که در دنیای کار مطلق یافت نمیشوند. همۀ این احوالات برای اینکه دریافت شوند نیازمند سکوت، سکون و اشتیاقی برآمده از دل و جاناند. اگر معنا، به مفهوم تعامل بازیگوشانۀ کران و بیکران، گسترۀ ادراک ما را فراتر از مشغولیات و امور پیشپاافتادۀ مادی بُرده و به آن تعالی بخشد، و به ما امکان دهد آنچه والاتر از خودمان است را مستقیماً تجربه کنیم، آنگاه متاع نایاب دنیای کار مطلق، قطعاً فرصت تجربۀ معناست. آنچه یافت مینشود، کشف چرایی حضور ما در این عالم است.
ص۲
منبع: سایت ترجمان