…. «معناشناسی زایشی در بستر نحو زایشی»

.
.
"معناشناسی زایشی در بستر نحو زایشی"

1- زبان شناسی زایشی که اول به زبان شناسی گشتاری معروف شد، زبان شناسی درون‌گرا(immanent) است. زبان شناسی درون گرا و زبان شناس درون گرا به دنبال مطالعه‌ی محض زبان هستند فارق از بافت اجتماعی و فرهنگی. این یعنی که برای آن زبان باید فارغ از بافت مطالعه شود. آن ها عوامل اجتماعی که بر زبان تاثیر می گذارند را در ذات زبان غیر موثر می داند. برای همین هم زبان را فارغ از مسائل اجتماعی، فرهنگی، و نقش ارتباطی که دارد. بررسی می کنند. چامسکی زبان شناسی درون گرا است.
در مقابل چامسکی زبان شناسی دیگری امروزه وجود دارد، که از مکتب پراگ ناشی شده، و موسوم به زبان شناسی نقش گرا است. این زبان شناسان که هلیدی از مهم ترین نظریه پردازان آن است، عمیقاً اعتقاد دارند، که زبان وسیله‌ی ارتباط اجتماعی است، و نقشی که در این جهت ایفا می کند، بسیار حائز اهمیت است. برای همین هم آن ها زبان را تنها زمانی قابل بررسی می داند، که در بافت زبانی واقع شده باشد، یعنی عوامل فرهنگی، اجتماعی و تاثیری که بر زبان می گذارند، آن قدر شدید است، که ماهیت زبان را نیز تغییر می دهند. به این دسته زبان شناسان تعالی‌گرا(transcendental) می گویند.

از نظر چامسکی زبان پدیده‌ای روانشناختی است، و ناشی از فطرت انسان و به بیان دقیق تر ناشی از عوامل ژنتیکی است. حال که فهمیدیم چامسکی زبان را ماهیتی ژنتیکی می داند، باید این را هم اذعان کنیم که این ژن باید در تمامی انسان های زمین یکسان باشد. پس زبان هم باید در تمامی مردمان یسکان و مشابه باشد. از همین جاست که چامسکی مسئله‌ی همگانی‌های زبان را مطرح می کند. یعنی در تمامی زبان های دنیا ویژگی‌های مشترکی وجود دارد. این مسئله را در جزوه‌های GB نوشته ام. یعنی مسئله‌ی همگانی‌ها که اصول(principle) نامیده‌ می‌شود و متغیرها(parameters). تنها این را باید اضافه کنم که آن چه باعث تفاوت زبان ها از همدیگر می شود متغیر‌های زبان ها می باشند.

2- از دید چامسکی هدف اصلی و نهایی زبانشناسی نظری دستیابی به ویژگی های این دانش زبانی ذاتی است. او این دانش زبانی را که در همه‌ی انسان ها مشترکاً موجود است دستور زایشی می نامد.

سوسور پیش تر از این میان سه واحد زبانی تمایز قائل شده است:

1- گفتار(parol): که واحد عینی و ملموس است.

2- زبان(langue): که واحد انتزاعی است و منظور نظام یک زبان خاص است. مثلاً زبان فارسی، که می تواند به صورت گفتار تجلی عینی(objective) پیدا کند.

3- Langage(لانگاژتلفظ فرانسه= قوه نطق). این همان چیزی است که در تمامی انسان ها مشترکاً موجود است. قوه نطق یا همان چیزی که چامسکی آن را تنها ویژه انسان می داند.

فرق چامسکی با سوسور هم این است که سوسور در چهارچوب نظری خود به بررسی زبان یعنی نظام یک زبان خاص می پردازد. اما چامسکی به دنبال کشف قواعد و قوانین نظام قوه نطق است. این که کودک چگونه می تواند زبانی را با استفاده از دانش ژنتیکی خود فرابگیرد.

3- در زبانشناسی زایشی زبان شناس به دنبال توصیف یک زبان خاص نمی باشد. او به دنبال نظریه پردازی درباره‌ی زبان است.

4- همچنان که در بالا هم گفتم زبان شناسی زایشی به نحو اهمیت خاصی می دهد. یعنی این که از نظر چامسکی واحد نحو واحد زایای زبان است. منظور از زایایی هم این است که می توان با استفاده از قواعد محدودی که در بخش محو موجود است بینهایت جمله تولید کرد . زبان هم عبارت است از n تعداد جمله که در کنار هم گرد می آیند.

5- زبان شناسی زایشی مبنای فلسفی خود را فلسفه‌ی خردگرایی (rationalism) می داند. درباره این مکتب رجوع شود به وبلاگ زبان شناس.
@linguisticsacademy
6- زبان شناسی زایشی صورت گرا است. یعنی این که تبیین های زبانی آن صورت گرایانه است و زیاضی گونه.

7- زبان شناسی زایشی واحد‌های زبانی را مستقل از هم می داند. بخش های واجی، واژگانی، نحوی و معنایی بخش هایی هستند که عملکرد جدا از هم دارند. این یعنی این که در ذهن سخنگویان زبان این واحد ها هر کدام واحد‌های زبانی مستقلی هستند که جدای از هم عمل می کنند.
ص۱