زبان شناسی شناختی.. (ص یک از چهار)

زبان شناسی شناختی

(ص یک از چهار)

زبان‌شناسي شناختي (1) رويکردي به تحليل زبان‌هاي طبيعي است که زبان را به عنوان ابزاري براي نظم و سامان‌بخشي، پردازش و انتقال اطلاعات در نظر مي‌گيرد. وقتي کاربران يک زبان، ارتباط زباني برقرار مي‌کنند، اطلاعاتي را که دارند به صورت خاصي پردازش مي‌کنند و نظم و سامان ويژه‌اي به آنها مي‌دهند و سپس آنها را در قالب تعبيرهاي زباني به ديگران انتقال مي‌دهند.
به عبارت ديگر، زبان‌شناسي شناختي اين ادعا را مطرح مي‌کند که ساختار زبان، انعکاس مستقيم شناخت است؛ بدين معنا که هر تعبير زباني با مفهوم‌سازي موقعيت خاصي همراه است. زبان به طور مستقيم موقعيت‌هاي خارجي را نشان نمي‌دهد، بلکه ذهن از اين موقعيت‌ها، مفهوم‌سازي (2) ويژه‌اي دارد و زبان آن مفهوم‌‌سازي را نشان مي‌دهد. معنا چيزي جز مفهوم‌سازي ذهن نيست؛ (3) بنابراين، زبان به طور غيرمستقيم و به واسطه‌ي مفهوم‌سازي گوينده جهان خارج يا موقعيت‌هاي خارجي را نشان می‌دهد. (4) به عبارت ديگر، زبان، بي‌واسطه جهان درون گوينده و حوادثي را که در آن رخ داده يا مي‌دهد، نشان مي‌دهد و به واسطه‌ي آن، موقعيت‌هاي بيروني را منعکس مي‌سازد.
پردازش اطلاعات ممکن است به شيوه‌هاي گوناگوني صورت بگيرد. بي‌ترديد، مراد اين نيست که گوينده تصوراتي بي‌ارتباط با واقعيت را در ذهنش ترکيب مي‌کند. در واقع، وظيفه‌ي اصلي زبان‌شناسي شناختي، بررسي شيوه‌هاي مختلف پردازش اطلاعات در زبان است و مباحث مختلف آن، بررسي اين شيوه‌ها و ابعاد گوناگون مفهوم سازي است. (5)
مي‌توانيم براي ايضاح ادعاي فوق، زبان‌شناسي شناختي را با دو گرايش زبان‌شناختي ديگر مقايسه کنيم که زبان‌شناسي شناختي به عنوان جرياني در مقابل آن ظهور کرد. آنها عبارتند از: دستور زبان زايشي و معناشناسي شرايط صدق.
1.دستورزبان گرايشي (6) گرايش مهم زبان‌شناختي ديگري است که با نام چامسکي همراه بوده است. دستور زبان زايشي بر مبناي اين اصل استوار شده است که قواعد صوري دستگاه زبان، ساختار عبارت‌هاي زباني را تعيين مي‌کنند. اين قواعد کاملاً از معنا مستقل هستند. در مقابل، زبان‌شناسي شناختي ادعا مي‌کند که ساختار زبان، انعکاس مستقيم شناخت است؛ بدين‌معنا که هر عبارتِ زباني معين با شيوه‌ي خاصي از مفهوم‌سازي موقعيت موردنظر همراه است. از اين گذشته، دستور زبان از معناشناسي مستقل نيست. قواعد صوري دستگاه زبان در واقع با معناشناسي آن مربوط مي‌شوند. آثار چامسکي تأثير زيادي در پيدايش و رشد زبان‌شناسي شناختي داشته است. نقد برخي از مباني زبان‌شناختي او، راه را بر پيدايش اين گرايش زبان‌شناختي هموار کرد.
@linguisticsacademy
2.معناشناسي شرايط صدق (7) يکي از گرايش‌هاي مهم و رايج در معناشناسي است. برطبق اين گرايش، معناي يک جمله با شرايط صدق آن يکسان است؛ به عنوان مثال، براي اينکه معناي جمله‌ي «امروز باران مي‌بارد» را تعيين کنيم، بايد شرايطي را تعيين کنيم که در آنها جمله‌ي مذکور راست است؛ البته مراد طرفداران اين گرايش اين نيست که براي تعيين معناي يک جمله بايد بدانيم آن جمله در واقع راست است يا دروغ. کاملاً امکان‌پذير است که معناي يک جمله را بفهميم و در عين حال به صدق يا کذب آن در عالم واقع آگاهي نداشته باشيم؛ بلکه مراد آنها اين است که براي فهم معناي يک جمله بايد بتوانيم شرايطي را که در آنها جمله‌ي مذکور راست مي‌شود با دقت تعيين کنيم، هر چند که نتوانيم به صدق و کذب آن در عالم واقع پي ببريم. تعيين اين شرايط با تحليل منطقي جمله و بررسي ذهن آن، بدون رجوع به عالم واقع، امکان‌پذير است. (8)
چهره‌هاي مهم زبان‌شناسي شناختي عبارتند از: جورج ليکاف، (9) رونالد لنگ‌اکر (10)، لئونارد تالمي. (11) هر يک از اين زبان‌شناسان با رويکرد خاصي به مباحث زبان‌شناسي شناختي پرداخته‌اند. از اين‌رو، نه يک زبان‌شناسي شناختي، بلکه زبان‌شناسي‌هاي شناختي؛ يا به عبارت دقيق‌تر، رويکردهاي مختلف شناختي نسبت به زبان طبيعي وجود دارد. از ميان همه‌ي اين چهره‌ها بايد سهم لنگ‌اکر را بيش از هم دانست. بسياري او را پيشرو اصلي و بنيان‌گذار زبان‌شناسي شناختي مي‌دانند.
⬇️