(ص دو از چهار). مراد از «شناختی» (۱۲) نقش ساختار اطلاعات میانجی در مواجهه با جهان خارج است

(ص دو از چهار )
گيرارتس در تعريف زبان‌شناسي شناختي گفته است: مي‌توانيم به طور کلي بگوييم: «اين دانش زبان را با توجه به کارکردهاي شناختي‌اش بررسي مي‌کند». مراد از «شناختي» (12) نقش ساختار اطلاعات ميانجي در مواجهه با جهان خارج است. زبان‌شناسي شناختي از اين جهت مشابه روان‌شناسي شناختي است. روان‌شناسي شناختي ادعا مي‌کند که ذهن با ميانجي ساختار اطلاعاتش با جهان خارج روبه‌رو مي‌شود. به عبارت ديگر، ذهن به طور مستقيم با عالم مواجه نمي‌شود؛ بلکه، به واسطه‌ي ساختار اطلاعاتش با عالم روبه‌رو مي‌شود. زبان‌شناسي شناختي هم زبان را به عنوان ابزاري براي نظم و سامان بخشيدن به آن اطلاعات و انتقال آنها به ديگران در نظر مي‌گيرد. از اين نگاه، زبان، مخزن معارفي است که از جهان در دست داريم. اين مخزن، مجموعه‌اي ساختارمند از مقولات معنادار است که به ما در فهم تجارب جديد و ذخيره کردن اطلاعاتي درباره‌ي تجارب قبلي کمک مي‌کند. (13)
در اين تعريف بايد به دو نکته توجه کنيم:
1.البته دو دانش فوق در اين نکته تفاوت دارند که به دو مقام مختلف مربوط مي‌شوند؛ يکي به مقام معرفت و ديگري به مقام انتقال اطلاعات. روان‌شناسي شناختي از نحوه‌ي رويارويي ذهن با عالم خارج و تأثير اطلاعات قبلي در آن بحث مي‌کند؛ ولي زبان‌شناسي شناختي از تأثير اطلاعات موجود در ذهن گوينده در تعبيرهاي زباني‌اش و نحوه‌ي انتقال آنها به ديگران بحث مي‌کند. اين دو از لحاظ منطقي به هم پيوسته نيستند و هيچ ملازمه‌اي ميان آنها در کار نيست؛ اما در دو زمينه‌ي متفاوت، ادعايي مشابه مطرح مي‌کنند؛ در نتيجه، زبان‌شناسي شناختي با روان‌شناسي شناختي تفاوت بنيادين دارد.
2.زبان‌شناسي شناختي به اين معنا «شناختي» است که نقش شناخت؛ يعني نقش اطلاعات موجود در ذهن را در مفهوم‌سازي موقعيت‌هاي خارجي بررسي مي‌کند. به عبارت ديگر، اين دانش اين نکته را بررسي مي‌کند که وقتي کاربران زبان مي‌خواهند موقعيتي را توصيف کنند، اطلاعات موجود در ذهن آنها چگونه در مفهوم‌سازي- مقوله‌بندي و سامان‌دهي- آن موقعيت تأثير می‌گذارد. در نتيجه، تحليل تعبيرهاي زباني راهي براي دست‌ يافتن به آن اطلاعات و ساختار آنهاست.
@linguisticsacademy
معناي شناختي

ليکاف و جانسن در توضيح اصطلاح «شناختي» گفته‌اند که اين اصطلاح دو معناي مختلف دارد که گاهي عدم تفکيک آنها خلط‌هايي را نيز پيش مي‌آورد. آن دو معنا عبارتند از: فعاليت‌هاي ذهني، ساختار مفهومي و گزاره‌اي.
1.اين اصطلاح در علوم شناختي در مورد هر نوع فعاليت يا ساختار ذهني به کار مي‌رود که مي‌توانيم آن را به صورت دقيقي بررسي کنيم. بسياري از اين فعاليت‌ها به صورت ناخودآگاه صورت مي‌گيرند. به عنوان نمونه، پردازش تصاوير و پردازش مسموعات توسط ذهن به اين معنا شناختي‌اند. پيداست که هيچ يک از اين فعاليت‌ها آگاهانه صورت نمي‌گيرند؛ چرا که ممکن نيست ما به فرايندهاي عصبي بسيار گسترده و پيچيده‌اي که موجب پيدايش تجربه‌ي ديداري و شنيداري مي‌شوند، آگاهي داشته باشيم. حافظه و توجه هم به اين معنا شناختي‌اند. همچنين، همه‌ي ابعاد تفکر و زبان، خواه آگاهانه باشند يا ناخودآگاهانه، شناختي‌اند. اين امر شامل واج‌شناسي، دستور زبان و دستگاه‌هاي مفهومي و واژگان ذهني نيز مي‌شود.
2.در برخي از سنت‌هاي فلسفي، اصطلاح «شناختي» کاربرد و معنايي کاملاً متفاوت دارد. «شناختي» در اين سنت تنها به معناي «ساختار مفهومي يا گزاره‌اي» است. در اين اصطلاح، معناي شناختي معنايي مشروط به صدق (14) است؛ يعني صرفاً با رجوع به امور دروني بدني يا ذهني تعيين نمي‌شود. بلکه با رجوع به اشياء در جهان خارج تعيين مي‌شود. بسياري از چيزهايي که در علوم شناختي، «شناختي» و ناخودآگاهانه محسوب مي‌شوند مطابق اين اصطلاح، شناختي نيستند.
در علوم شناختي اين اصطلاح در غني‌ترين معناي ممکن (معناي نخست) به کار مي‌رود و هرگونه ساختار و فعاليت ذهني را توصيف مي‌کند که در زبان، معنا، ادراک حسي، دستگاه‌هاي مفهومي و تعقل درکارند. (15)
سه نوع رويکرد مختلف در زبان‌شناسي شناختي به چشم مي‌خورد: رويکرد تجربي، رويکرد معطوف به توجه، و رويکرد معطوف به چشمگيري.
⬇️