✍آیا پزشکان همواره نفع و سلامت بیماران را در اولویت قرار می‌دهند؟

✍آیا پزشکان همواره نفع و سلامت بیماران را در اولویت قرار می‌دهند؟

✍گزیده ای از تحلیل محمد کریمی استاد دانشگاه واشنگتن در باره رابطه اقتصادی بیمار و پزشک:

در دوران مدرن که طبابت به صورت یک کسب‌وکار در آمده است، همواره چند پرسش اساسی درباره رابطه بین پزشک و بیمار مطرح بوده است. آیا پزشکان همواره نفع و سلامت بیماران را در اولویت قرار می‌دهند؟ اگر این چنین نیست، چگونه می‌توان رفتار پزشکان را توضیح داد؟ در میان نظریه‌هایی که در تبیین رفتار پزشکان مطرح شده است، کدام‌یک تطابق بیشتری با مطالعات تجربی دارد؟
بیماران معمولاً اطلاعات و تخصص لازم برای انتخاب روند درمانی مناسب بیماری‌شان را ندارند. به همین دلیل، بیماران در تشخیص و درمان بیماری به پزشکان وابسته‌اند. در عین حال، بیماران اطلاعات محدودی درباره قابلیت و مهارت پزشکان یا متخصصانی که به آنها ارجاع داده شده‌اند دارند. نداشتن اطلاعات درباره بیماری، روش‌های مداوا و مهارت پزشک موجب می‌شود که بیمار رابطه منحصر به فردی با پزشک داشته باشد: پزشک «کارگزار» بیمار می‌شود. پزشک یک کارگزار درستکار است اگر تنها در جهت منافع بیمار عمل کند و رویه‌های درمانی را پیشنهاد کند که دقیقاً با نیازهای درمانی، توانایی مالی و ارجحیت‌های بیمار تطابق داشته باشد. در مقابل، پزشکی که این‌گونه نباشد و در جهت منافع خودش به بیمار اطلاعات غیر‌واقعی ارائه کند، یک کارگزار درستکار نیست.
تا مدت‌ها چنین تصور می‌شد که پزشکان کارگزاران درستکار بیمارانشان هستند. نسل اول بیمه‌های درمان، بیمه‌های جامعی بودند که تقریباً تمامی هزینه‌های درمان را پوشش می‌دادند. پرداخت به پزشکان نیز بر اساس دفعات مراجعه بیماران انجام می‌شد. بنابراین، ایجاد رابطه نزدیک و دوستانه برای هر دو طرف، بیمار و پزشک، سودبخش بود و چنین به نظر می‌رسید که پزشک کارگزار درستکار بیمار است.
افزایش قابل ملاحظه تعداد پزشکان به نسبت جمعیت در ایالات متحده از دهه ۱۹۸۰، موقعیتی را برای سنجش نظریه «کارگزار درستکار» فراهم کرد: اگر پزشکان کارگزاران درستکار بیماران بودند، انتظار می‌رفت که در اثر افزایش رقابت در بازار کار پزشکی، دستمزدشان پایین بیاید. اما چنین نشد و نظریه کارگزار درستکار در این آزمون مردود شد.
نظریه جایگزین نظریه کارگزار درستکار، نظریه «تقاضای ایجادشده به وسیله عرضه‌کننده» است که فرض آن بر آن است که پزشک کارگزار درستکار بیمار نیست، بلکه در صورت مشاهده افت درآمدش، از موقعیت کارگزاری خود استفاده کرده و خدمات درمانی اضافی و غیرضروری تجویز می‌کند.
یک پزشک (عرضه‌کننده خدمات تشخیص و جراحی) اما تا چه حد می‌تواند تقاضای مازاد برای خودش ایجاد کند؟ بر اساس این نظریه، هر تجویز غیرضروری نفع و هزینه‌ای برای پزشک دارد: نفع آن درآمد اضافی حاصل از آن تجویز اضافی است و ضرر آن هزینه روحی و اخلاقی فریب بیمار. بنابراین، طیفی از پزشکان را می‌توان تصور کرد که در یک سر آن پزشکان درستکار (و در نتیجه بی‌توجه به درآمد خود) و در سر دیگر آن پزشکان کاملاً بی‌توجه به اصول اخلاقی قرار می‌گیرند. نظریه «تقاضای ایجادشده به وسیله عرضه‌کننده» فرض می‌کند که پزشکان نه اسطوره اخلاقند و نه نماد بداخلاقی حرفه‌ای، بلکه عموم آنان در حد وسط این طیف قرار می‌گیرند که دستیابی به درآمد از پیش تعیین‌شده‌ای را هدف قرار می‌دهند. به این صورت که یک پزشک نوعی تا جایی تقاضای غیرضروری برای خود ایجاد می‌کند که به درآمدی که هدفگذاری کرده است دست یابد.
منبع: هفته نامه تجارت فردا
http://telegram.me/m_ali_mokhtari/