میلاد ظریف:. سوار بر اسب مرده/ مهدی جعفری/ نشر افق/ ۱۳۹۳. کافکا در واقع هیچ وقت نمیخواست بگریزد

میلاد ظریف:
سوار بر اسب مرده/ مهدی جعفری/ نشر افق/ 1393
کافکا در واقع هیچ وقت نمیخواست بگریزد. آن چه او میخواست این بود که مثل یک تبعیدی درون این فضای پدرانه زندگی کند.
از مقاله کافکا نوشته ژرژ باتای/ ترجمه ی امیر احمدی آریان
در فیلم عجیب تر از داستان ساخته مارک فورستر( 2006/ آمریکا) صحنه
ای عجیبی وجود دارد:پرسوناژ نویسنده فیلم با شخصیتی که همزمان مشغول نوشتن داستان زندگیاش است ملاقات می
کند. رودروی هم. این ملاقات زمانی است که شخصیت در حال نوشته شدن توسط نویسنده فیلم صداهای عجیبی می
شنود؛ صداهایی که همزمان اعمال او را روایت میکند. روایتی که نویسنده از زندگی شخصیت فیلم و یا همان شخصیت داستانی که در حال نوشتنش است همزمان در ذهن شخصیت هم به صدا در میآید و ناطق میشود. شخصیت فیلم ( شخصیتی که زندگی اش توسط نویسندهای در حال نوشته شدن است ) بعد از رفتن به پیش دکترها و متخصصها، نزد استاد ادبیات دانشگاهی میرود و از طریق او میفهمد که کسی همزمان دارد او را روایت میکند و در دیالوگ فوقالعادهای به او می
گوید: که یا در یک روایت تراژیک گیر کردی یا در یک روایت طنز. در تراژدی می میری و در کمدی زدواج میکنی. بگذریم که نویسنده آن داستان بعد از پایان رمانش و ارائه اش به آن استاد ادبیات (که از نظر ایشان با آن پایان آن نویسنده شاهکار زندگی اش را نوشته) سرنوشتی به جز آن چه در نسخه ابتدایی رمانش به کار گرفته بود برای شخصیت داستان (یا همان فیلم) رقم می زند و داستان / فیلم با مرگ قهرمان پایان نمیگیرد و نویسنده با تغییر پایان داستانش و فدا کردن اثرش و به نعی دور کردن اثرش از شاهکاری ادبی به نفع زندگی خوش پرسوناژش و به دور از تراژدی مرگ و تعویق انداختن آن، منظری تازه و نو از فرداستان و دخالت نویسنده در متن آشنا میکند. در کتاب سوار بر اسب مرده نوشته مهدی جعفری هم ما به نوعی با امر فراداستان روبرو هستیم که این بار بدون احراز کردن نویسنده به عنوان خدای نوشتار و خالق شخصیت، مفهومی به نام مرگ است که موجب برخورد نویسنده (به عنوان خالق شخصیت) و خود شخصیت داستانی که نویسنده در حال نوشتنش است میشود. در فیلم عجیبتر از داستان سایه مرگ به یکباره بر زندگی شخصیت اصلی و قهرمان داستان/فیلم می
افتد و برعکس کتاب سوار بر اسب مرده سایه مرگ و درد و رنج ناشی از ملال وجودی آن از همان ابتدا با نویسنده اثر (خسرو فیروز) نویسنده اعظم متن بوده. خسرو فیروز بعد از سالها به زادگاه خود بر میگیرد و شروع به نوشتن داستانی می
کند که در آن اسفندیار نامی به یکباره یک روز صبح در می یابد که از دو پا فلج شده و قادر به سرکار رفتن نیست. تمهیدی که خسرو فیروز برای تسری درد خود و تثیر درد و رنج و نزدیک کردن آرام آرام پرسوناژش به مرگ میکند، برساختن نویسنده دیگری است که از طریق آن و حقنه کردن به خواننده که نویسنده دیگری است به نام جعفر مهدوی که زندگی مشقت
بارِ شخصیتی به نام اسفندیار و همسرش پریوش را مینویسد و این طور که از قرائن و شواهد پیداست داستان کامل اسفندیار و همسرش پریوش را تحت عنوان "بازنویسی کتاب ایوب در هزاره سوم" را برای جویا شدن نقد و نظر استاد یا همان نویسنده اعظم متن _ خسرو فیروز _ فرستاده. ترسی که خسرو فیروز از برخورد با مرگ و درد و فقان روحی و زندگی پر از حسرت و کابوس در خود دارد باعث شده ما با متنی روبرو بشویم که سعی میکند خیلی آرام و پیوسته به منشا و سرآغاز درد و رنج برسد. خسرو فیروز با رفتن به خانه پدری خود و قرار گرفتن و نشستن بر پشت دریچه اتاق و نوشتن داستانِ بازنویسی کتاب ایوب در هزاره سوم" و احضار پرسوناژی از همه جا بی خبر که یک روز صبح درمییابد بدون هیچ مقدمه ای فلج شده، به واسطه ی نویسنده ای دیگر که تنها دلخوشیاش شاید در این دنیا نوشتن داستان است و فرستادن برای استادی و خواندن آن استاد و نظر مثبت شنیدن از او، به نوعی ما را به جهانی روبرو میکند که درد و رنج در شریان
های مختلفی از یک ابر متن جریان پیدا میکند.فروید بود که برای اولین بار از گزارهای به نام امر غریب نام برد و آن را امری دانست که هراس و وحشت برمی انگیزد و در برابر ارنست ینچ روانشناس آلمانی که در مقاله خودش فرضیهای مطرح کرده بود مبنی بر آن که عامل اساسی دست اندرکار تولید احساسات غریب بلاتکلیفی فکری است، همان تردیدها و سردرگمی
ها که وقتی پیش می آیند که با امری کاملا ناآشنا در محیطی خارجی (بیگانه) روبرو شویم.هر چند که فروید این نظر را اینطور کامل کرد که امر غریب نه به معنای کاملا ناآشنا بلکه آشنا و پنهان شده و دور از نظر توسط فرد تا دیگران نتوانند از وجود آن خبر شوند یا در موردش چیزی بدانند. بر همین اساس خسرو فیروز انسانی است که با نوشتن داستان زندگی شخصیت دیگر به نوعی فرار از من وجودی خودش را از امر غریب زندگی خودش را که سالیان سال بوده سرکوب کرده، با حضور در محل زندگی کودکی اش بار دیگر نشانه های آن امر غریب و خو